میگن ستاره مقایسه میکنی…
ستاره این همه سال مصایسه نکرد ستاره این همه سال دم نزد چراغ دلشو گرفت دستش روی پاهای زخمیش و کمر شکستش وایستاد
ستاره دیگه نمیتونه
عمه میگه نباید بگی نمیتونم
چرا همه حق دارن بگن
من حق ندارم؟
چون من سالمم چون من کار میکنم
عوضش من دارم میبینم خدا بهم یه خواهر داده که اینجوریه گوشت و‌جون‌منه آتیش میگیرم
عوضش این منم از استرس قسط ها خوابم نمیبره
بگم بازم؟
بگم همون کنبودا رو که آسمان داره منم داشتم و دارم یه درصد مثل آسملن دم نزدم
عوضش بگم منو سر چیزای کوچیک و بزرگ عذابم دادین؟
تو یه مرحله ای از زندگیمم که دلم نخواد درست بشه
فقط دلم دلیل میخواد
میخوام بدونم چرا آسمان اینجوری میکنه باهام
خدا چی میخواد ازم؟
من چیکار باید بکنم که نمیکنم؟
من اینجوری نبودم الان دیگه نمیتونم مقایسه نکنم
الان عمم بود میگفت نگو نمیتونم
خودم بد عادتشون کردم هرچی شده رو پاهای خودم وایستادم
هیچی نگفتم
میدونی چیه بهم میگن باید کنار بیای باید خپدت به دوش بكشی
اینا بکنار بابد در مقابل مسخره بازی های آسمان هم سکوت کنی
مثلا یهویی داد میزنه نهههه من میترسم
اخه لعنتی از چییییی چرا نمیگی از چیی زبون نداری مگههه
میگن عصبانی نشو
منم از این ببعد
یه سوزن گذاشتم پشت قاب گوشیم که هر وقت خواستم حرف برنم به آسمان بجاش با سورن دستمو سوراخ کنم که اون حرص و اون حرفه فروکش کنه
چون به جان خودم اون حرص رو نمیتونم کنترل کنم
مگه نمیگین سکوت کن مگه نمیگین یه راه حل پیدا کن کردم دیگه
الان میدونی عمم چی میگه تو با سکوتت سلب مسعولیت میکنییی
اخه من جیکااار کنم
رفتی خودت خوابیدی منو گذاشتین بالا سر آسمان مهمم نیست
فقط من حق دارم چیزی بگم حق دارم جیکم در بیاد هزااار تا حرف بارم میشه
چرا همه چیز یطرفست
آره فبول دارم من بد حرف میزنم با آسما چرا؟
چون ذهنم قبول نمیکنه خواهر من تنقدر بی شعور بشه
ذهنم نمیپذیره به کی بگم
نمیدونما شاید من دختر خوبی براشون نبودم و نیستم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز