بخدا قسم من قبل ازدواجم صدام درنمیومد تا دوسه سال اول ازدواجمم همین جور هر بی احترامی رو تحمل میکردم استارت دعواهای من زمانی خورد ک دخترم متولد شد و سیل بی احترامی و بی توجهی همسرم و خانوادش زیاد شد. دیگه اصلا اون ادم اسبق نشدم. وحشی شدم. افسردگی گرفتم. اصلا همه میگن انگار یکی برداشتن گذاشتن جات خیلی عوض شدی.. من همسرم یک بار بخاطر مادرش موهای منو با ماشین زد. دقیقا استارت وحشی شدن من ازینجا رقم خورد. خیلی له شدم. بس ک هر کسی رسید گفت چرا موهاتو اینجوری کردی و من مجبور ب دروغ بودم اذیت بودم.
انشالله ک ی روزی برسه نتونن سرشون رو از شرمندگی بالا بیارن. و عذاب وجدان ولشون نکنه. مگه خدا بنده هاشو الکی افریده هر جیزی حساب کتاب داره. قرار نیست چون زن ب دنیا اومدیم مورد ظلم باشیم. الیته اینم بگم خیلی جاها در خقمون ظلم شده .
اجازه هس نظر بم؟؟؟
تمام بیو عو قضیه نظریله خونسم هن تاپیکه ک دا ارام اصلا نتونسم قسه بکم
حالا دوسداشتی ل اولا اراد ایوشم داستانه،داستان ک چ بیوشم چشت خاسیش نیه وله خو هرچگ هس ایوشمه دی باور بکی یا نه ها دس خود فقط وتم قشنگ در جریان بیودن
