درود 😍
شبتون بخیر و نیکی 💙
من و همسرم امشب برای شام دعوت بودیم منزل یکی از اقوام
من دونات میپزم ، فرزند این خانواده ( کلاس اولیه 🤩) عکس دونات های من رو قبلا دیده بود و خوشش اومده بود.
امروز که پخت داشتم چند تایی اضافه اومد و گفتم دل بچه دنبال این دونات هاست براش ببرم...
ظهری دیدم کمه و خب جالب نیست همین ها رو تنها ببرم
ساعت یک ظهر شیرینی پختم و حسابی وقت و انرژی گذاشتم و انقدر خوشمزه شده بود 🥹 حدودا تا ساعت 4عصر درگیر بودم و خیلی بهشون رسیده بودم .
خلاصه به همسرم گفتم ما نخوریم تا کم نیاد و زشت نباشه اونجا میخوریم همه باهم ... شیرینی هارو بسته بندی کردم حدودا 30 دونه بزرگ بود.
و بردیم براشون ...
چشم براه بودیم بیارن باهم بخوریم دیگه ، راستش رسم ما اینه شیرینی که میبریم برای میزبان میارن باهم میخوریم.
خانم خونه شیرینی و دونات برای بچه هاش اورد و بقیه رو گذاشت یخچال 🫠
ماهم چشم مون به در یخچال 🫣
اخه من و همسرم عاشق اون مدل شیرینی هستیم و حسابی هم خوشمزه شده بود و خودمونم نخوردیم...
خلاصه مهمونی تموم شد و ما ناامید برگشتیم 🤣🤣🤣
همسرم تا خونه نق زد که چرا ندادی من بخورم دیدی اخرم نصیبم نشد؟ 😒
الان که فکر میکنم یادم میاد خانم خونه یه دفعه گفت همسرم زن هایی که به اشپزی و کیک و شیرینی پزی ارزش میدن و استعداد دارن رو همیشه تشویق میکنه من اصلا حوصله ی این کارا رو ندارم شوهرم همیشه نق میزنه.
شصتم خبردار شد، نکنه بخاطر همین قضیه انقدر سریع شیرینی هارو پنهان کرد؟ به بچهاهم سریع و پنهانی و با غر زدن داد...
حدس شما چیه؟