۲۹ سال بدبختی، بی پولی، بی نصیبی. نه عشقی، نه ازدواجی، نه موفقیتی ، نه پولی ، نه دوست و اشنایی، نه تفریحی هیچی. انگار آدم نیستم من.
خسته شدم دیگه احساس خفقان میکنم ، دیگه کلا خسته ام بسمه ، کاش زندگی اجباری نبود حداقل مرگمون دست خودمون بود راحت میشدم. همه زندگیم بسته اس. هزار راه رفتم دیگه نا ندارم. نمیدونید چقدر سخته انگار اسیرم.
کی تموم میشه راحت شم