دیگه دارم دیوونه میشم از فکر و خیال و دو راهی ک توشم 😭
مادرشوهرمم امشب اومده میگه چرا بچه نمیارین همه ازم میپرسن چرا بچه نمیارن و فلان
و فلانی رو ببینید بخدا با شوهر معتاد دومیشم تو راهه
توووووروخدا دلی کمکم کنید دلی واقعااااا نیاز دارم گیجم
خانمای باتجربه و متاهلی ک این زندگی رو تجربه کردن نظرات شما از همه بیشتر بدردم میخوره دریغ نکنید خواهش میکنم
۴ساله ازدواج کردم خودم ۲۶سالمه فارغ التحصیل حقوقم و دارم برای وکالت میخونم ک بتونم برم سرکار بچه نیاوردم ب این دلایل ک نوشتم:
اینو اول بگم حدودا ۱ماه بیشتره ک رابطه ج نداریم و پیششم نمیتونم بخوابم
۱_شوهرم معتاده از اولم شنیده بودم مجردیش سابقشو داشته ولی با من ک اوکی شد باشگاه میرفت و ندیدم چیزی مصرف کنه خونه بابامم داشتم اذیت میشدم توسط داداش کثافتم و باعث شد ک جواب بله بهش بدم
۲_معتادا تنبلن و بیکاره و روزا خوابه شبا بیداره و اصلا یک روزم کار نکرده یا وام ازدواجمونو گرفتیم خوردیم یا طلاهای ناچیزی ک من داشتمو و همشم میگه فلان ماه مغازه میزنم و... ولی هیج تغییری نمیبینم
۳_میگه دوسم داره و میدونمم اگه طلاق بگیرم براش مساوی با مرگه چون خیلی بهم وابستس و پزمو جلوی همه داده و در کل فک نمیکنه ک ی روزی من جدابشم ازش و برم
۴_اخلاقای خوبش اینه ک آدم وفاداریه و هیز نیست و دست و دلبازم هست و مهربونه و در کل آدم بدی نیست اما معتاده و من بابامم معتاد بوده میدونم چقد زجرآوره برای یه بچه...
۵_همش قول ترک میده امروز فردا میکنه و وااااقعا میگه ب شرفم ترک میکنم و تو پشیمون میشی از این رفتارات و انقد بمن سخت نگیر و فلان نکن ولی خب منم آدمم!بخدا از این ناامیدی و آینده نامعلومم خسته شدم!!
۶_خانوادش خیلی پاشیده و داغونن خواهرش فراریه داداشاش خلافکارن باباش رفته دنبال ی زن دیگه...و همینا بمن میگن بچه بیار
۷_خونه بابامم فقط بخاطر داداشم آرامش ندارم وگرنه گفتن هروقت خواستی میتونی جدابشی ازش و بیای
۸_مهمتررررین موضوع⛔️:توی عقدم تا امضای طلاق رفتم و آخرین مرحلش بود داداش آشغالم نزاشت و گفت زجرت میدم باید عروسی کنی باهاش و بری وگرنه دانشگاتم تعطیله منم مجبورا برگشتم😔و همون موقع من تموم مهریمو در قبال حق طلاقم بهش بخشیدم و ساقط شده بود و فقط راهش این بود ک طلاق بگیریم دوباره عقد کنیم ک شوهرم قبول نکرد گفت بعد عروسی چون شاهد عقد نمیخوایم اون موقه برات سکه هاتو میزنم منم مث اسکلا قبول کردم و الانم ک الانه نزده برام و هردفعه ی بهونه میاره و من فقققققط مشکلم اینه ک خانوادم خبر ندارن مهریم برنگشته و خیلی میترسم برم و بفهمن
نمیدونم چ غلطی بکنم توروخدا کمکم کنید