یه صدای اشنا خورد به گوشم تو یه مسیر خلوت
سر ظهرم بود
دیدم همکلاسیمه با راننده تاکسی دعواش شده....
مشخص بوده رانندهه تعادل روانی نداره
واکنشای شدید و رفتارای زشتی نشون میداد هرچی از دهنش درمیومدو میگفت
من هی صداش میزدم دهن به دهنش نشه محلش نزاره
یهو دیدم طرف با دو اومددد سمتش
خیلی ترسیدم اون اطراف گشتم یکیو ببینم صداش بزنم بیاد کمک
یه چن نفر دیدم خوشحال رفتم سمتشون صداشون زدم ماجرا رو واسشون توضیح دادم
ولی فقط نگام میکردن عین ماااست😐
به قیافه هاشون که دقت کردم دیدم ایرانی نیستن اینا😐
سرمو چرخوندم دوتا پیرمرد دیدم اونام خودشون به زور راه میرفتن
هیشکییی نبود اونورا هرچی از دهنش درمیومدو داشت میگفت خودم رفتم سمتشون گفتم حرف دهنشو بفهمه و یقههه خودمم گرفت
رانندهه وااقعا تعادل روانی نداشت سر ظهر گرمااا خیابون خلوت گریه ام گرفته بود دیگه واقعا
یه پسر کمسن دهه هشتادی یکم اونور تر دیدم صداش زدم اومد رانندهه رو هل داد راهیش کرد
کنارمون وایساد طرف بره یه ماشین گرفت واسمون
خدا خیرش بده
همش میگم اون نبود چی به سرمون میومد🥲
تجربه بدی بود
کاش هییچ وقت تجربش نکنید
مدام چهره کریهش میاد جلو چشام