وضع مالیشون متوسطه
ولی از همون اول مستقل بودیم نه خودم نه همسرم راضی نبودیم پدرامون بهمون پول بدن
خودمون اندازه توانمون خونه و ماشین گرفتیم
همسرمم کارمنده
ولی چشممون دنبال هیچ پولی نبود خدا خودش میرسونه ۶ ساله ازدواج کردیم
سیسمونی هم حتی همسرم اجازه نداد خونوادم بگیرن گفت من بچه میارم بچه منه خودمم باید در حد توانم براش وسیله بخرم خونوادت چه گناهی کردن اگه دلشون خواست خودشون برا نوه شون به عنوان کادو هر چی میخان بدن
خرج عروسی و طلا و وسایل دیگه هم هرجور در حد توانش بودخرج کرد و گرفت
خودش رو پای خودش وایستاد خدا هم کمکش میکنه
ولی خب داداشم که ۵ سال پیش ازدواج کرد اول گفت خانمم طلا نداره مادرم سه تا النگو کلا داشت فروخت ۵ تا النگو بزرگ شدن گرفت برا زن داداشم
بعد گفت خرج عروسی و اجاره خونه اینا ندارم ۲۰۰ میلیون بابام پولش داد
به منم جهاز گرفتن ولی همسرم خدا خیرش بده اگه من سخت گیری میکردم میگفت خانمم خودم هرچی میخایی برات میگیرم خونوادتو تحت فشار نزار هر چی در حد توانشون هست بزار برات بگیرن قالی دوتا گرفتن و با فرش اشپزخونه
خونه مون بزرگ تر بود قالی میخواستیم خودش پول گذاشت رو پول بابام گفت ۴ تا بگیرین دوتا رو من میگیرم ولی خونوادش نه هیچی کمک نکردن نه طلا به من نه خرج عروسی نه وسایل هیچی فقط ۵ تومن پول موقع عروسی کادو دادن