بچه شش ماه پیش به.دنیا اومده دوستان
منم مثل شما بودم. هیچوقت زیر سایه هویتم که در مادر بودن خلاصه شده بود راحت نبودم و الانم نیستم. ولی عادت کردم دیگه
واقعا درکت میکنم پسر من ۷ ماهشه افسرده شدم ناشکری نمیکنم ی تیکه از وجودمه ولی بچه داریو مادر شدن سخترین کار دنیاس من کلا تصمیمو گرفتم تک فرزندی
اتفاقا الان اوج ملوسیشه دیگه کاریه که شده ناشکر نباش
افسوس...
چیو سقط کنه روح داره سه ماه دیگه زایمانشه واقعا که از غضب خدا بترسید
من دوماه بود زایمان کردم ک فهمیدم دوباره باردارم
الان ی بچه یک سال و دوماهه . و یک بچه سه ماهه دارم
شغل دولتی با بیمه داشتم ولی کنار گذاشتم
ببین خواهرجان نمیخوام نصیحتن کنم چون خواهر صدات میکنم و جای پدر و مادرت نیستم
ولی هنر اینه توی سختی ها شکوفه بزنی
ن اینکه جا بزنی و بری سقط کنی
توی گوگل بزن (( کلیپ سقط جنین از زبان جنین))
تروخدا دیگ آوردیش سقط نکن سقط مثل کردن بچه داخل گوشت چرخ کنه
من خودخواسته هم باردار نمیشم. هععععی خدایا یکی نمیخواد میدی و یکی میخواد نمیدی
می توانم بگم خیلی دوسش دارم فراتر از حد انتظارتم، آروم و صبوره ولی من توانش رو ندارم کمکی هم ندارم از طرفی شوهرمم بیشتر ساعات روز سرکتره من بی اغراق تا ده شب خونه تنهام با بچه ها همه ما عصبی و خسته میشیم...
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز