2777
2789
عنوان

جدایی

| مشاهده متن کامل بحث + 289 بازدید | 25 پست
میترسم انجام بدم بعداصلا فکر میکنم برام انجام دادن ک بهم خورده

بنظرم انجام بده 

منظورم دعا و اینا نیست 

مثلا شمع تراپی یا انرژی درمانی و ایموشن کد یا شیشه جذب ک افسون بهش میگن 

اگه کسی هم واست دعا درست کرده بنظرم باطل کن ولی ن پیش دعا نویس،حرز امام جواد هم بگیر

راستی گفتی عقد بودین یا نامزد رسمی؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بنظرم انجام بده منظورم دعا و اینا نیست مثلا شمع تراپی یا انرژی درمانی و ایموشن کد یا شیشه جذب ک افسو ...

نامزد و از همه بدتر مامانمه یعنی همش میگه همه رو رد کردی بخاطر این منکه گفتم این بدرد نمیخوره

2799
نامزد و از همه بدتر مامانمه یعنی همش میگه همه رو رد کردی بخاطر این منکه گفتم این بدرد نمیخوره

میفهمم خیلی سخته

الان ک مشکل بینمونه و قهریم خانوادم و فامیلام همش همینو میگن

 داغون شدم😓

میفهمم خیلی سختهالان ک مشکل بینمونه و قهریم خانوادم و فامیلام همش همینو میگن داغون شدم😓

اره🥺اصلا نمیدونم چیکار کنم دیروز خواستگارمو ک تلاش هم کرد طفلی اوکی بشم باهاش رد کردم 

اسی خودتو‌ کوچیک نکن آیندتو خراب نکن اگه خواستگار خوب داری عاقلانه فکرکن 

ببخشید رک‌ میگم ولی اون آقا شما رو نمیخواد 

منم تو این شرایط بودم البته خونوادش جدامون کردن منم ب هر سختی که بود دوسال نامزدی رو کنار گذاشتم‌ و ب خواستگارم که مطمئن بودم جواب مثبت دادم الان روزی هزار بار میگم خداروشکر

اون قبلی هیچ وقت برنگشت؟

ببین خیلی طولانیه خلاصش اینکه خانوادمون باهم تفاهم نداشتن خانوادش عوضی بودن زده بودن زیر همه ی حرفاشون بعد تو گوش پسره میخوندن هی بد منو میگفتن یه روز اومد گفت بدرد هم نمیخوریم جدا بشیم بهتره خیلی داغون شدم کلی اصرار که درستش میکنم و فلان ولی رفت 

بعد یکماه برگشت که بدون تو نمیتونم زندگی کنم بزار مستقل شم زندگیمو جمع کنم قید خانوادمو میزنم خلاصه اوکی شدیم دوباره خانوادش شروع کردن بازم بینمون بهم خورد ببین خیلی حالم بد بود خییییلی روانی شده بودم ولی فهمیدم که واقعا بدردم نمیخوره خیلی فکرکردم که چرا اینقد خودمو درگیرش کردم ایا من با همچین ادم دمدمی که اختیاری از خودش نداره میتونم زندگیمو بسازم فردا روز خانوادش چه کارها که باهم نمیکنن 

پسر خالم خواستگارم بود وقتی که فهمیدن بهم خورده پا پیش گذاشتن منم فرصت خواستم که فکرکنم و سنگامو با خودم وا بکنم با خیلیا مشورت کردم پا رو دلم گذاشتم و جواب مثبت دادم اون اقا هم همسایه بودیم وقتی فهمید تازه فهمید که چی شده و هرچی تلاش کرد التماس کرد دیگه قبولش نکردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792