پسر خاله شوهرم. فکر میکنه بنده خاص خدا هست و هیچ کس در شأن اون نیست. حتی پدر و مادرش. زن بدبختش فرار کرد از دستش. بس که همه جا زنش رو مسخره میکرد با اینکه خانم تحصیل کرده و زیبایی بود. حتی به راه رفتنش گیر میداد. به خونه به دستپخت به آرایش به لباس به شغل به پدر و مادر همسر به در و دیوار . یه اعجوبهای هستا. هیچ چیز و هیچ کس رو کامل نمیدونه جز خودش