ی خاطره بگم بهت شوهرمه از گل پاکتره خب این اول یادت باشه اعتمادم بهش ۱۰۰ در ۱۰۰
ی جاری دارم کرمو بتمام معنا بسکه زنگ زد زندگی یکی از برادرشوهرامو خراب کرد طوری که وقتی زنش طلاق گرفته بود میگفت فلانی (جاری کوچیکمو میگفت) مقصره
این میدونست دختر من صب تا شب پیشمه و دقیقا میدونست چه ساعتی شوهرم خونست ی بار فقد ی بار زنگ زد با شوهرم که گوشی رو بده پسرم (بچه سن هستن هردوتا هم دخترم هم پسر اون) با دخترت حرف بزنه من دوزاریم افتاد که الان پرژه شوهره منه تماس که تموم شد چنان دادو بیدادی راه اندختم گفتم من اون زنداداش بی چارت نیستم که طلاق گرفت فرار کرد من ابرو حیثیت نمیزارم نه برا خودت نه خاندانت نه اون داداط بی غیرتت نه زن داداش معلوم الحالت شوهرم طفلک داشت قالب تهی میکرد ازون طرف رفتم به مادر شوهرم و دختراش کل ماجرا رو تعریف کردم و همون حرفایی که بشوهرم گفته بودم به اونا هم گفتم و خدارو هزار مرتبه شکر فتنهاشو در نطفه خفه کردم