2777
2789
عنوان

اینو بخونید

60 بازدید | 3 پست

مامانجون(مادر بزرگ پدری) همیشه یه داستان قدیمی رو برای نو عروس ها تعریف می‌کرد. میگفت زمان های قدیم توی یک روستا دختری رو شوهر میدن که پدر دختر از داماد چیزی نمیخواد و میگه دخترم و چشم و دل سیر بار آوردم و چیزی احتیاج نداره. اون زمان عروس و با اسب میبردن. تو مسیر خونه داماد یه رودخونه بوده که باید از اون رد میشدن. وقتی به رودخونه میرسن پدر داماد داد میزنه که مواظب اسب‌ها باشین مبادا اسب ها رو آب ببره. پدر عروس که این رو میشنوه میگه دخترم و برگردونید و نمیذاره عروس رو ببرن، میگه حالا شیربها بدین، عروسی مفصل بگیرین، طلا و هدیه براش بخرین و بعد ببرینش.

خانواده داماد کلی هزینه میکنن تا پدر عروس راضی میشه. موقع بردن عروس و رد شدن از رودخونه، پدر داماد داد میزنه که اسب‌ها به جهنم،  اسب ها رو ول کنید و مواظب عروس باشید اتفاقی براش نیوفته.

نتیجه اخلاقی که هر زنی خرج داره ارج داره.



✍️دختر لر


هدف امسالم. 100تا کتاب بخونم، اپیزودهای رخ و مورخ وشاهنامه و کلیله دمنه رو همش رو گوش کنم. لک های صورتم پاک کنم، دندونم رو ارتودنسی کنم. و روکش کنم. شیمکم رو آب کنم، شونه هام رو قوی کنم. 
تازه فهمیدی!؟

نه. گفتم برا بقیه

هدف امسالم. 100تا کتاب بخونم، اپیزودهای رخ و مورخ وشاهنامه و کلیله دمنه رو همش رو گوش کنم. لک های صورتم پاک کنم، دندونم رو ارتودنسی کنم. و روکش کنم. شیمکم رو آب کنم، شونه هام رو قوی کنم. 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2803
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792