2777
2789

و خب من از اول ترس از بیمارستان داشتم و  شوهرم که گفت من امضا نمی‌دم بستری شب واقعا ناراحت بودم ولی ماما مادرم بود و رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت لکنت و رحمت نرمه عالیه برای زایمان رنه پوسته مامانم بود گفت برو خونه زایمان کن من که شرایطم گفتم واقعا ناراحت شد گفت خونه زایمان کن منم خوشحال لحظه شماری میکردم دخترم به دنیا بیاد 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

وای انقدر که ازش بد گفتن اسمش میاد سکته میکنم😥

/🌸پریاهستم🌸دترشمالی/به پشت سرم که نگاه میکنم روزایی رو میبینم که اگه خدانبود هیچوقت نمیتونستم بگذرونمشون🌾// آدم ازچیزی غنی باشه فخرنمیفروشه آدمها اندازه کمبودهاشون پزمیدن...!                 

همه تایپ شده البته مامانم ماما بوده و هنوز اتاق زایمان تو خونشون هست که طبقه بالای مامانم میدونست من ترسو از بیمارستان تنم گفت بیا خونه خودمون زایمان کن منم از خدا خواستم رفتم شب خونه مامانم خوابیدم البته خوایم نبرد از درد البته فقط به خودم می پیچیدم و اصلا داد نمیکشیدم فرداش با مامانم رفتیم پیاده روی مامانم میگفتم می‌دونم امشب زایمان می‌کنی من میگفتم کو بابا مامانم رفت خونه منم رفتم شب شد شام خوردن رفتم تو اتاق یکدفعه دیدم زیرم خیسه شلوارم عوض کردم دوباره به مامانم گفتم گفت کیسه آلت پاره شده دیگه گفتم وایی مامانم وسایل زایمان داشته منو برد تو اتاق از درد داشتم میمرم جیغ میزدم میرفتم بالا خلاصه یکدفبه احساس دفع پیدا کردم به مامانم گفتم گفت اون سر بچه ی رسیدیم بالا مامانم میگفتم هروقت دردت گرفت زور بزن منم میزدم بعد جیغم میزدم زور زدم بعد یه چیزه ایر خورد اومد بیرون بعد مامانم بند ناف برید گذاشت رو دلم منم گریه میکردم خیلی راحت بود دختره ما زم ساعت ۳ شب بدنیا آمد بخیه زد مامانم تموم شد 

همه تایپ شده البته مامانم ماما بوده و هنوز اتاق زایمان تو خونشون هست که طبقه بالای مامانم میدونست من ...

تو‌خونه زایمان کردی؟؟؟؟؟

مامانت مگه ماما نیست؟بیمارستان چرا نموندی؟؟؟متخصص زنان نباید بالاس بره میبود یا خدا چقدر دل گنده

همه تایپ شده البته مامانم ماما بوده و هنوز اتاق زایمان تو خونشون هست که طبقه بالای مامانم میدونست من ...

ببخشید بخیه نزد و انگار بعد زایمان چون استرس بخیه داشتم فکر زدم مامانم داره بخیه میزنم بعد گفتم مامان بخیه هارو زدی گفت اصلا نزدم چون اصلا من پارگی نداشتم یک زایمان مثل کره ای ها 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز