سلام و صبح به خیر
قربونت برم سروری ... به خدا مساله حیاتی هست دوستم هههههههههههه
ببین مهمونی افطاری مادر همسری هست ... از قبل گفت ، طاها رو بذار خونه مامانت اینا، دم افطار بیاردش، که اینجا سفره بچینیم و اینا .... راستش بهم برخورده ... یک اینکه داره میگه یعنی بیا از صبح کمک در صورتیکه توی این پنج سال گذشته از صبح چیه،از شب قبل میرفتم برای کمک ، اما با میل خودم بوده نه اینکه حالت دستور داشته باشه ...
بعدش اینکه معنی نداره طاها پیشم نباشه، من فقط پنجشنبه و جمعه پیش بچم هستم ... حالا 5سال رفتم ، امسال میخوام دم افطار برم مثل مهمون
بعدش میخوام خونه هم باشم که اگر زنگ زد که میدونم میزنه به یه بهانه ای ، بگم مامانم اینا هم نبودند، جایی نداشتم طاها رو بذارم، خونه هستم
تو رو خدا میبینید چه بساطی دارم
... ببین بذار حالا این هفته ، ببینم چی میشه ... سمانه هم باشه خوب
شاپرک جون کاملاً درکت میکنم .... خداااااااااااایا ذهن آلزایمری همسران ما را شفا بده .... ولی خدایی خوش به حالشون آلزایمر دارند و خوب یادشون میره زودی ....
هدی جون خوشم میاد خیلی سیاست داری .. آفرین دوستم ...
اما قبول کن گاهی سیاست زنانه هم جایی نداره ...
جیگر ورژن جدی مبین خان خوش تیپ رو بررررررررررررررررم
منم نظر فهیمه رو دارم، میگم باشه کنسلی رو خودم مُتقبل میشم اما یه جا نمی شینم ... مطمئن باش همسری برای اونها رو کنسل میکنه
سحرناز جونم خدا رو شکر که پرهام مساله ای نداشت آزمایشش ... مطمئن باش از دندونش هست
من همیشه به طاها شیرخشک نان میدم وقتی نیستم پیشش اما یبوست تا به حال نشده !
یعنی از وقتی سر کار میام دیگه، هفت ماهگی طاها اما تا به حال مشکل اونجوری نداشته
مریناز جونم آآآآآآآآآآآآآخ گفتی ... من و همسری هم این مدلی هستیم، دقیقاً وقتی همه چی گل و بلبل هست یه مدت یکدفعه خمپاره میخوره بهمون
به قول شاپرکی، نمک زندگیه دیگه چه میشه کرد
چرا شبنم نمیاد از حالش بگه ... سمانه جون تاپیک جدید رو براش ایمیل کردی ... یا براش خصوصی وب رانیا بذار ... شبنم جان بیا خواهشن