من که میگم مدرسه
ولی گفتم قصدت اگر مدرسه است فورا باید اقدام کنی ک بره سر کلاس های پیش
بجه تا وارد جامعه نشه اجتماعی نمیشه. بچه های من الان ۱۷ کیلو اند. فکر کن جزو بچه های متوسط کلاس بودند. ینی نصف بچه ها ریزمیزه تر بودن
الان شما میگی کوچولوعه مقایسه کن خودت.
دقیقا...فک کن تویه ساختمونیم باجاری ومادرشوهر...همه باهمه قهرن و دماغشون بادمیکنن واسمن..جاریه بچه دارشدن کادوخریدم ببریم .بین خودشون دعواشون شد.ب همسرم گفتم دست نگه دار.بزار چهلم بچش تموم شه فردا نگن این اومدو پاقدمش بدرود وازین خرافات ک خیلی بهش بارداری...بعد اینکه زنش ازقهراومد ب همسرم گفتم کادوروببریم پسرمم بچشونه ببینه.چه ذوقی داشت بچم.همسرم گفت غلط کرده زنیکه سه ماه گذاشته رفته داداشم تک وتنهامونده میخام پاشم بگم خوش اومدی.خلاصه نرفت.کادوموند دستم.اخرشم برادرشوهره واسه من قیافه میگیره و دیدنی حتی سلامم نمیده.و زنشم قطع رابطه کرده باهمه.حالا اینا نزدیکشون...خانواده خودمم ماشالا دشمن شادم کردن ازبیخ...تک وتنهانشستم وردل همسری ک تمام عکروخیالش خانواده ازخدابیخبرشه...گفتم حداقل بچه اسیرخونه نشه.خدالعنتشون کنه.توشهرشون دولتی نیس.مجبورشدم غیرانتفاعی ثبت نام کنم.اونم ک کلی خرج ومخارجش...ناچارم ناچار
کاملا کار عاقلانه ای میکنی خیلی به نفع بچه ته که سال بعد بره کلاس اول.
[QUOTE=351261304]وای نمی دونم چکار کنم ؟ حس می کنم دیرتر بره بهتره[/QUOT
دختر من متولد اردیبهشت بود ولی من نفرستادن سال بعدش فرستادم 4سال پیش بخاطر کرونا ولی الان دیگه نمی‌دونم آموزش پرورش گیر میده یا نه
ربطی نداره من 25شهریورم
لز بقیه لاغر ترم بودم به سی کیلو نمیرسیوم
ولی رفتم مدرسه با بهترین نمرات
تنهایی خیلی سخته..
یه چیزی رو خواهرانه بهت بگم برای پول خرج کردن اصلا دلتو نسوزون ..ناراحت نباش ...باورت میشه یه زمانی بقدری دو دو تا چهارتا میکرودم برای خرج و مخارجمون که کلی از موهای سرم سفید شد اگر بدونی چه عذابی میکشیدم همسرمم عادت کرده بود که اصلا من پول خرج نکنم جونش درمیومد وقتی ازش پول میگرفتم..بعد خانواده همسرم خیلی راحت ازش به هر بهانه ای پول میگرفتن یکسالی میشه که دیگگه خودموو به سختی نمیندازم ...
فدای سر بچت ککه غیر انتفاعی میخونه وظیفه مرده که کار کنه پول دربیاره
یکی منو راهنمایی کن بچه من خیلی ریزترع ازهمسناش متولد آخر مهر ۹۸کلن ۱۴کیلوکی باید بفرستمش ک عقب نمون
بله عزیزم...ممنونم ک بجای خواهرام یه حرف زندگی بهم یادآوری کردی...دقیقا همینطوره...حالا خوبه بامادرشوهرقطع رابطه ام وگرنه سرهمین موضوع ک چرا میفرستی پیش دبستان کلی بایدنیش وکنایه میشنیدم...اونقدرمث بدبختا میرفتم خونشون باپسرم...میگفتم بزارپسرم کینه ای بزرگ نشه بزار مادربزرگ پدربزرگ بشناسه محبتشون ببینه...دریغ...طوری رفتارکردن چنان حرفایی بهم گفتن ک همسرم مث خیار فقط نگاه کرد...دریغ ازکوچکترین حمایت.الان س سال باهمه قطع ارتباطم تا آرامش داشته باشم.چون شوهرم ازنظرمالی وضعش خراب..وابسته خونه پدرش.. نمیتونه مستقل شه.منم دیدم توجمع مدام ضایعش میکنن ومنو خراب میکنن کلا انداختمشون اونطرف...کلا چشم ندارن نفس بکشم...پسرم کوچیکه میره آب بازکنه ازسرشیطنت مثلا،مادرشوهرمث یه سگ نشسته درخونه بازمدام.ازونجا دیدمیزنه کی اومد چی آورد کجا رفت...بعد میبینه پسرم آب بازکرده برمیگرده میگه الان میرم ب بابات میگم..میره میگه بابای احمقا میادازگوشش میکشه باگریه میاره خونه...یعنی دلم خونه.بچه شیطنت داره اونم پسربچه وگرنه من بشخصه بی ادب نیستم ک بخام بچم بی ادبی کنه وخوشم بیاد.کوچکترین گذشتی ندارن..ب زورنفس میکشم.ارثمونم نمیدن حداقل خونه بخریم.پدرشوهرم ۴ سال فوت کرده.زنیکه نشسته یجا تکون نمیخوره ارث پسرش بده.مبادا ما رومون بخنده
