میگم خودمم نمیدونم به مرحله ای رسیدم که اونموقع نتیجه ۱۲سال زحمتو باید میگرفتم ولیییی زده شده بودم خنثیییی انگار هیچی برام مهم نبود مدرسه نمیرفتم مثلا خودخوان بودم تو خوته هم نمیخوندم دنبال راه گریز بودم وقتی خودمو تو اوج نوجوونی محدود کردم درصورتیکه اونقدرا نیازی نبود اینجور شد
البته کمالگرا هم هستم ب دنبال اون کمالگراییه اهمال کاری هم میاد و صد البته ترس از شکست در نتیجه نصف مسیر ادم ول میکنه