2777
2789
عنوان

ازسرکار رفتن زنی ک مادره متنفررررررم

| مشاهده متن کامل بحث + 975 بازدید | 50 پست

سلام.ساعتهایی روخونه آید روصدخودتون رو بزارید برای بچه ها.کمی از حقوقتون روبدید به یه پرستار ساعتی که بیاد خونه تا نیستید حواسش به بچه ها باشه.روز قبل غذای فردا رو درست کنید.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم منم شاغلم ولی ناهار وشامم همیشه آماده است تا میرسم فقط باید گرم بشه

سخته با بچه کار کردن ولی اینکه غذا نباشه و اینا دیگه بهانس

من هم صبح هم عصر سرکارم تا هشت شب

ولی غذا و تمیزی و اعصابم سرجاشه

البته م بچه ندارم و یکی از دلایلش اینه عاشق کارمم

ولی میتونی با برنامه ریزی به همه کارات برسی


      
مادر قبل اینکه مادر باشه یک انسان مستقله

قبول ولی یجورایی بعد از خدا خالق اون بچه است

باید مسئولیت بچه رو قبول کنه از همه لحاظ

بچه محبت میخواد

از بس که بها داده خدا بر زن و دختر*  نازل شده در منزلتش سوره کوثر*  هر لحظه کنم شکر به درگاه الهی *     زیرا که خدا داده به من دختر و خواهر   

عزیزممم🥲دلیل نمیشه چون مادرت موفق نبوده و نتونست امور خونه و سرکار رو از هم جدا کنه شما هم مثل اون باشی🌹

مادرایی رو میشناسم که ساعت ۴/۵ صبح بیدار میشن که ناهار فردای بچه هامون حاضر باشه حتی :)

مطمئن باش با برنامه ریزی درست شما از مادرت خیلی بهتر میشی و موفق میشی ❤️😍 همه کهذمثل مادرت نیستن عزیزم ، شما قوی تری

🧡🍁به صبر ، مشکل عالم تمام بگشاید ؛که این کلید به هر قفل ، راست می‌آید🧡🍁

خب ببین خودتم میگی تو شرایطی هستی که باید بری سرکار. بنده خدا مادرتم حتما محبور بوده و الا مطمعن باش ترجیح میداد تو خونه پیش شما راحت زندگی کنه. 

زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد…                                تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔

خوب شما الان خودتون  جدا شدین  دوتا بچه کوچک هم دارین اینا رو پیش خودت نگهداری چطوری نری سرکار و خرجشونو بدی؟بدی پدرشون چطوری دلت طاقت بیاره؟الان شما دچار یه سری اجباری مادرت هم حتما دچار یه سری شرایط خاص بوده 

کاش میشد از کسانی که مرده اند پرسید: آیا بالاخره رنج های بشر  پایان یافت؟

راستش کار درستو مادرتون کرده، یه مادر نهایتا تا دوسالگی بچش باید بمونه خونه مراقبش بعد اون بتید برگرده تو جامعه و سرکارش

در گریختن رستگاری نیست                                           بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند 🌱📚💡

خب میگی تو شرایطی که بااااید کارکنی،مامانت هم حتما تو شرایطی بود که بااااید کار میکرد،

البته خانمهای شاغل زیادی هستن جوری برنامه میریزن که به بچه هاشون هم برسن هم از لخاظ مالی تامینشون میکنن هم از لحاظ عاطفی،


اینم بگم من خودم خونه دارم نگی شاغلی داری از شاغلا دفاع میکنی

برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔

مادر شما بی مسولیت بوده، یه تایمی کارمند بودم، همکارانی که بچه داشتن طوری برنامه ریزی می‌کردند که هم غذاشون به راه بود، هم بعد از وقت اداری به بچه هاشون می رسیدن، مادر شما باید از اول برا شما پرستار درست حسابی می‌گرفت که هم غذا با اون باشه هم رسیدگی به شما، نه که‌ یه روز دست این یه روز دست اون، اگه پول درست حسابی میداد به یکی، قشنگ می اومد ازتون مواظبت می‌کرد 

قبول ولی یجورایی بعد از خدا خالق اون بچه استباید مسئولیت بچه رو قبول کنه از همه لحاظبچه محبت میخواد

بله مادر این خانم نتونسته توازن بین خانواده ش کارش ایجاد کنه وگرنه مادر منم شاغل بوده و هست و من هیچوقت وقت کمبود مادر پدر حس نکردم

منم سرکار میرم پسرم مهد میره همیشه عذاب وجدان دارم که نکنه وقت نمیزارم براش با اینکه دارم برای اون کار میکنم نمیخوام هیچی روی دلش بمونه 

ولی همیشه بعد اینکه میام میریم پارک باهم بازی میکنیم هر غذایی که دوست داره درست میکنم

حتی بعضی موقات میمونم خونه انقدر بازی میکنیم که بخوابه منم سریع میرم سر طراحی لباسا تا تموم شن فردا که رفت مهد منم برم سرکار برای دوخت که زودتر تموم شه 

سخته ولی باید مدیرت کنی 

وقتی قهوه میخوری، از تلخیش لذت میبری...                      اما وقتی بادوم بخوری و تلخ باشه میندازیش دور... چون از بادوم انتظار تلخی نداری! بحث بحثه انتظاره 🌚✨

مادر من هم شاغل بودن و همیشه ی مایه ی افتخارم بودن.اتفاقا شاغل بودن مادرم باعث شد من خیلی مستقل بار بیام.

اره میومدم خونه غذای گرم نبود ولی محال بود مادرم صبح زود پا نشه و غذا تازه درست نکنه.من گرم میکردم و میخوردم و تکالیفم رو انجام میدادم.

عزیزم مادر شما مدیریت کار و خونه و زندگیش رو بلد نبوده 

منم کارمندم اولا بخاطر بچه هام که به درسشون برسم نیمه وقت میرم اگر تمام وقت برم حقوقمم بیشتره که بخاطر بچه ها قیدشو زدم درس بچه ها با خودمه مدرسه تا جایی که بتونم میرم نشد تلفنی حتما میپرسم صبحانه شونو آماده میکنم میرم و برا ناهار حتما خونه هستم و اینکه نشده تا حالا پشت در باشن شما مادرت بنظرم بچه هاش براش مهم نبودن که کجا هستن و چکار میکنن و چه بلایی سرشون میاد خورد و خوراک که بماند یجورایی شماها رو از سرش باز کرده وگرنه تا این حد واقعا جای تعجب داره و بی مسئولیتی هست واقعا 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز