یعنی حسود تر و رو مخ تر از فامیلای ما وجود نداره منم امسال کنکوریم و به معنای واقعی دارم ازشون فرار میکنم
همشون یه کاری کردن که ازشون بدم میاد
انقدر خودشونو میگیرن انگار از دماغ فیل افتادن همش تیکه میندازن همش واسه هم کلاس میزارن همش حسادت دارن
اوففف بیاین شمام تعریف کنید یکم اروم شم
خیلی میترسم ازشون واقعا
شوهرم چشمش بریده شد عمل کرد عملش خوب بود بعدش عفونت کرد د دیگه ندید بعد رفت دکتر بهش آمپول زدن گفتن طول میکشه خوب بشه
یعنی کور نمیشه؟
چجور ازش مراقبت کنیم؟
واسش دعا کنید
اکثر فامیلها همینن
من دور از خانواده خودمو و شوهرمو همه فامیلها با فاصله ۷۰۰ کیلومتر دارم زندگی میکنم و درارامش هستم
قبلش فقط حرف و حدیث و خاله زنک بازی و کلاس گذاشتن و چشم و هم چشمی بود
دیگه دوره رفت و امد با فامیل گذشته
دگ با خواهر و برادر هم نمیشه رفت و امد کرد
سالی ی بار
والا اینقدری ک خواهرم کلاس میزاره ادم حالت تهوع میگیره
خوشحالم که از اون جو سمی دور شدم
بهترین کار سنگین بودنه با این فامیلا نباید رو بدی بهشون
هع همین مسئله کنکور باعث شد روی واقعی شون برای من حدود ۱۲ سال پیش رو بشه
همه شون دم خونه ما بودن که من چیکار می کنم و حتی روزی که اعلام نتیجه شد خالم تا دم خونه اومد که چیکار کردم !
انوقت وقتی از خودشون درباره رتبه بچشون می پرسیدی دروغ می گفتن یا می گفتن حالش بد بوده نرفته کنکور بده !
تازه خاله کوچیکم یه پسر فوق العاده خنگ داره رفته رشته ریاضی انوقت جلو همه شوهرش گفته پسرم ایشالا می ره دانشگاه شریف !
چقدر ملت پرو هستن فامیل و همسایه نداره
یکیشون بینیش عملیه ولی انکار میکنه یعنی تابلوعه عمله ها تابلوو
