2777
2789
عنوان

اولین بار و یادتونه

691 بازدید | 37 پست

اولین بار تو ماشین بودم داشتم بستنی قیفیمو با دقت تمام میخوردم دستس اورد موهام زد کنار و گذاشت پشت گوشم...دستش دور شونم حلقه کرد و من همچنان بستنیم میخوردم😆اجازه گرفت و لپم بوسید و من از خجالت و استرس شروع کردم لرزیدن🫠هنوز که یادش میفتم خجالت میکشم و میخندم به خودم این چه ریکتی بود بدن من داد🤣

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

زیر خروار خاک خوابیده..‌‌‌‌.

ااای خدا

ااااای وای 

چرا؟


ااای بمیری دنیا مضحرف

دخترم❤عزیز قلبم ❣نترس جانم که دستانم ز دستانت جدا شدنی نیست💚خدایا براش جبران میکنی🥺خیلی زمین خورده این حقش نبود💔

آدمای خوب زود میرن 😔💔

نمیدونم...من موندم و خاطراتمون...یهو یاد اولین بوسش افتادم...مثل بید میلرزیدم....بدجنس رفتیم خونه پیام داد عمرا یادم بره ریکشنت به اولین بوسم😂

پسرعمومه و اولین باری که دیدمش یه هفته بعد خواستگاری و رفتیم که بریم خرید عقد .چون قبل شب خواستگاری هرگز ندیده بودمش اولین بار تو مغازه عمه ام دیدمش ۵ دقیقه بدون حرف اوتنم به بهانه خرید عروسک امده بود.و فقط گفت عمو رو سلام برسونید.بعدش شب خواستگاری دیدمش که چون خونه ما شهر بود و خونه اونا و بقیه فامیلمون شهرستان بود ما خونه بابابزرگم بودیم و اوناهم امدن اونجا خواستگاری که یه دفعه ناخودآگاه طبق رسم همیشه خونه بابابزرگم همه دایی و خاله ها عصر بود امدن خونه بابابزرگم و تو مجلس همه بودن😂 من چایی بردم دختر خاله ام شیرینی دختر داییم بشقاب .😂🤦🏻‍♀️

بعدم که نذاشتن حرف بزنم باهاش 😐💔

قبول کردیم و مارو روز بعد برد شهر خونه خودمون یه هفته تلفنی پیام میدادیم.بعد امد دنبالمون رفتیم شهرستان خرید عقد .که اونجا وقتی رسیدیم خونه خودشون رفتیم . نشسته بودم پیش مامانم گفت بیا اتاقم پیامک داد.

منم رفتم اتاقش رو به روش نشستم بعد رو مچ دستم اول اسم.ش به انگلیسی با حنا زده بودم اول اسمامون یکی هست.بهش نشون دادم اونم دستمو گرفت بوسید .بعد بغلم کرد گفت یه بوس نمیدی به اقاتون یهو خواهر زادش امد تو اتاق گفت دایی بریم خرید دیگه رفتیم تا چند روز بعد عقد کردیم.من ۱۶ سالم بود و اون ۲۵ سالش.۳ سال پیش بود .خیلی سنتی پیش رفت ولی الان خیلی دوستش دارم.و اون که میگه تو همون مغازه نگاه اول عاشقت شدم.خدا وکیلی همون لحظه هم به عمه ام گفت منو انداختی تو دام عاشقی پس خودتم جواب مثبت بگیر برام

نمیدونم...من موندم و خاطراتمون...یهو یاد اولین بوسش افتادم...مثل بید میلرزیدم....بدجنس رفتیم خونه پی ...

خدا رحمتشون کنه😔

اولش کلی حس خوب گرفتم اما دقیقا وقتی خوندم که فوت کردن منم حس لرزیدن داشتم و کلی انرژی بد

خیلی سخته نمیدونم چی بگم اصلا.خدا صبر بده بهت

خدا رحمتشون کنه😔اولش کلی حس خوب گرفتم اما دقیقا وقتی خوندم که فوت کردن منم حس لرزیدن داشتم و کلی ان ...

چندسال میشه که رفته...عادت کردم...ممنونم عزیزم😘

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792