بله عزیزم مادر شوهر من هم شدیدا حسوده در حده هوو بازی ها .... اگه ببینه من یه چیزی خریدم هر چی لباس.... اندازه پولش از شوهرم تیغ می زنه
البته من خونم ۱ ایستگاه فاصله داره ولی گاهی که از پارک پیاده میایم سرراهی می ریم خونشون،،، خرید دست من ببینه اون قدر ناراحت میشه هی میگه پسر من حمالتونه،،،، صبح تا شب باید کار کنه تو بری خرج کنی
عزیزم اگر من خرج نکنم شوهرم زن صیغه می کند تا حالا بیشتر از ۳ بار چند ماهه صیغه کرده مادر شوهرم میدونسته راضی بوده.... فقط چشم خوشی من نداره
نمی دونم چرا؟؟
ببخشید عزیزم شما....... توی یک ساختمان زندگی می کنید؟؟
خانواده شوهرم همش پشت سر جاری خواهر شوهرم بد میگن مادر شوهرم حتی پشت سر خواهر خودش بد میگه ،،،،،پشت سر من هم باهمدیگر بد من و کارهای من و سلیقه من می گن
بهشون اعتماد نکن
وای چقدر سخته خدا بهت صبر بده، من خوبیش اینه که نزدیک نیستیم، مادرشوهرم یه شهره، ما یه شهر دیگه، وگرنه زندگیم خیلی متاثر می شد، منم مادرشوهرم ناراحت میشه چهره ش نشون میده ولی خداییش به زبون نمیاره، همه ش احساس رقابت داره، من یه سطل آشغال به خونه م اضافه کنم اونم باید اضافه کنه و ...
