از فردا میخوام پسرمو از شیر بگیرم اگه کسی توصیه ای داره بهم بگه

پس چرا ما این ترسو نداریم بالاخره بچه باید از سینه جدا بشه سرشو با بیرون پارک یا خوراکیهای متنوع گرم کنه نهایتا فقط شب شیر بده ولی من بچه هام کلا ۴و۵ روزه یادشون رفت 

من برای دخترم میزدم چشاشو میبست و میخورد😂😂😂 مزه زهرمار میداد 

بعد لاک قرمز زدم باز خورد 

اخرش چسب پهن زدم نمیتونست بازش کنه دیگه بیخیالش شد

یکهفته ای درگیر بودم باهاش

وای خدا رو شکر یه عده اومدت گفتن تدریجی بگیر

اولین کاربرایی ک اومدن کامنت گذاشتن و گفتن صبر زرد و اینا بزن خواهشا دیگ کسیو راهنمایی نکنید با روشهای زمان مادربزرگاتون

باید تدریجی کم کنی این طوری شیر خودتم به مرور کم میشه و در آخر کمتر مشکل پیدا می کنی . منم تازه دخترم رو از شیر گرفتم . اول در طی روز تعداد دفعات رو کم کردم به جاش خوراکی های دیگه می دادم می خورد . یا سرشو گرم می کردم یادش بره .

بعد یکی دو ماه فقط شیر واسه خوابیدن می خواست . که اونم چسب زخم زدم و گفتم زخم شده دیگه اونم نخواست . شیرمم چون به مرور کم شده بود زیاد مشکل نداشتم

من از یه مدت قبلش میگفتم پسرم بزرگ شده دیگه نباید شیر بخوره یه جورایی ذهنش رو اماده کردم 

خودمم متوجه شده بوذم شیرم خیلی کم شده بود الکی میخورد

یه شب تو ماشین خوابید بدون شیر خوزدن منم از همون شب شروع کردم ندادم بهش

البته یکی دو روز بعد تب کرد بعضی ها میگفتن بخاطر از شير گرفتنه یا نمیدونم چون زمستون بود ویروسی بود

اکثرا همین ترس رو داریم ولی خبر نداریم طرحواره رها شدگی یکی از شایع ترین طرحواره هاست که همه نسل ما دارن ولی خودشون خبر ندارم یه تست یانگ بدی همش میزنه بیرون

صبرزرد عالیه بزن ب سینت خودش نمیاد سمتت

طفلی را زجر کش کردی 🥴

من اول شیر شب و قطع کردم. بعدش هم سعی کردم کم کنم و ولی دخترم خیلی چسبنده بود 😂 

فکر میکردم اصلا نمیتونم بگیرمش، دو ماه طول کشید خودم و راضی کنم و چسب زدم ، دید و رفت کارتونش و ببینه 😂 ولی من موندم و دلتنگی .... یه جورایی افسرده شدم دلم همش تنگ میشد برا شیر خوردناش.

فقط یادت باشه وقتی گرفتیش دیگه مصمم باشو دیگه بهش نده . هم اون زجر میکشه هم خودت 

من تو اینجور تاپیکا فقط حرص میخورم

نه پسرم منطقیه من نترسوندمش کهههه من میگفتم نباید بخوری و باید رنگ بزنیم که نخوری 

ضمن اینکه تدریجی از شیر میگیری

تو این مدت بیشتر بغلش کن و نوازشش کن اما لباس پوشیده بپوش ک هوای سینه هاتو نکنه حتی توی حمام

تلخک و اینا نزن

شما سینه رو میذاشتی جلو چشمش میگفتی نخور

سخته برا طفل معصوم

فکر کن بهت بستنی رانشون بدهند بگن بیاتوش رنگ بریزیم 

بعد که نتونی بخوری

بچه را سرگرم میکردی که یادش نیاد ازشیرخوردن 

می گفت شیر می گفتی بدو بریم بستنی بدهم 

بدوبریم سیل زمینی بدهم بدوبریم بازی کنیم و...

نه جلو چشمش نبود همون اول صبح رژ میدادم دستش میگفتم بیا با هم رنگش کنیم اونم میزد ،تاذشب خودش یاد گرفته بود می‌گفت برو بشور بخورم ،شب ها میشستم میدادم بخوره تا یک هفته که عادت کرد و سر صبح خودش می‌گفت برو رژ لب بیار رنگ بزنیم