سر اینکه همسرم قول داد مستقل بشیم از ساختمون پدرش

حرفت درسته ولی به نظرم بهش فرصت بده

فقط اسکلت هست 

وای خیلی کار داره خیلی میترسم پولمون کم بیاد 

کابینت تنها ۹۵  اصلا وقتی قیمتش رو فهمیدم کلا هنگ کردم 

من فکر میکردم کابینت ۳۰

۴۰ تومن میشه 

سفید کردن خونه هست 

سرامیک 

سقف خونه 🤦🏻‍♀️

شیرآلات 

برق کشی 

وای 🤦🏻‍♀️

🤦🏻‍♀️💔به خدا بهش میگم یه خونه خیلیی کوچیک که فقط به اندازه دو نفر باشه رهن کن 

میگه رو همه پول رهن حساب کردم حتی یه تومنش هم نمیتونم خرج چیز دیگه ای کنم 

اگرم امسال نسازم دیگه نمیتونم بسازم 

ما ۲۵۰ پول داریم یه مقدارش پس انداز بوده یه مقدارش هم وام 

۳۵۰ هم پول رهن هست 

شوهرم ماهی ۲۵ حدودا درآمد داره بعضی وقتا تا ۳۵ هم میرسه بعضی وقتا هم ۲۰

میگه می‌خوام دیگه تا جایی که بشه درآمدم رو خرج خونه کنم زودتر ساخته بشه 

به نظرتون میتونیم بسازیم؟

شکایتشونو به خدا کردم...فقط منتظرم به یک لیوان آب به من محتاج بشن

نمیتونم راه دادگاه رو پیش بگیرم ..تو این ۲سال بچهام خیلی ضربه ی روحی خوردن..افت تحصیلی داشتن..اعصابشون بهم ریخت..من درد بچهامو میزنم به مال دنیا..

دیگه دارم زندگی میکنم..فقط یاد گرفتم تو این زندگی برای خودم پس انداز کنم

ما هم یک تکه زمین تو حاشیه ی خیابون اصلی شهر داریم شوهرم گفت تریلی رو میفروشم ..یک کامیون ی کم مدل پایین‌تر میگیرم که بشه باهاش کار کرد که بیکار نمونم بعد زمینو میسازم طوری میسازم که آینده ی بچها برای خونه تضمین باشه.برای هر بچه ا واحد...اینقدر خوشحال شدیم....خواهر جان خانواده ی شوهرم که شنیدن میخاستن دق کنن....پدر شوهرم گفت نهههههه حیف تریلی نیست...ی آبرویه وقتی جلوی در پارک میشه...بیا برو اون زمینی که من دارم ساختمون بساز!!!!!@به شوهرم گفتم مگه ما مغز خر خوردیم که بریم رو زمینی که سندش به اسم پدرته ۶ واحدی بسازیم؟؟!بعد به امید خدا اگه پدرت بمیره همه از اون ساختمون ارث میخان آخه شوهرم ۴ تا خواهر و یک برادر داره....بالا خره زورشون زیاد بودو نزاشتن

واییی🤦🏻‍♀️💔💔

چقد از همین دخالت ها میترسم

البته شوهر من همیشه حرف حرف خودشه خانواده هم چی بگن کار خودشو می‌کنه 

ولی میترسم اونجا پیششون باشه یه دفعه حرفاشون روش تاثیر بذاره که بگن حالا خیلی هم نمی‌خواد به خودت فشار بیاری برای خونه ساختن اینجا که نمی‌خواد اجاره بدی و این حرفا 

ببین الان اگه دخالت نمیکنن زندگیت جداست وشوهرت هرروز باهاشون چشم تو چشم نمیشه....وقتی رفتی اونجا نشستی،چپ بره راست بیاد میره خونه ی مامان جونش ...۱۲_۱ شب بلند میشی میبینی نیست باباش نخوابیده رفته پیش باباش نشسته...موقع شام و نهار باید هزار بار صداش کنی...موقعی که به دلایلی نهار نباشه ایشون تشریف میبرن خونه ی مامانجونش..فردای روز اگه مامانش مهمون داشته باشه باید شما بری کمک یعنی میشه کار هر روزت...چه میدونم،خونه تکانی،پرستاری..غذا که درست میکنی باید برای اونا هم ببری چون یک پیرزن پیر مردن...کلا دیگه مال خودت نیستی...شوهرتم دیگه مال تو نیست ..شش دانگ میشه پسر مامانش