اونا غذا درست کردن چندبار
اما ماه اخر میدونستن مادرم نیست کمکم نکردن
پدرم میومد خونه رو جارو میزد
کلی کارمیکرد
مادرم کمک میکرد
اما متاسفانه ماهاخرمادرم نبود
وقتی بارداریم تموم شد
رفتم دست پدرومادرمو بوسیدم
گفتم میخوام برا مامان انگشتر بخرم برا تشکر
مادرم گفتم پولشو برات واریز میکنم خودت با سلیقه خودت بخر
پاشو بوسیدم ده میلیونم براش واریزکردم که با جون و دل و بی منت برام کارکرد
گرچه توقع پول اصلا نداشت
هیچکس مادر و خواهر آدم ممیشه عزیز
اونا هم بفکر دختر خودشونن
اره اصلا عصه نخور
همینه
متاسفانه تو اینو تو بارداری فهمیدی
اما من خیلی قبلش متوجه شدم
الان باهاش کنار اومدم
باید باهاش کناربیای که شرایط همینه
مهم اون بچه هست که باید درارامش روانی باشه
حتی یک درصد برلت مهم نباشه
چون مادرت هست خداروشکر
به منم نه سر زدن و نه حتی زنگ من دور از جون همه مثل مرده ها بودم از حالت تهوع و استفراغ حتی دلشون نسوخت یکبار برام غذا بیارن بیشتر وقتا هم خونه مامانم بودم
برای من درس عبرت شد دیگه خیلی احترام بی جا به دیگران نزارم و واقعا از این کارشون ناراحتم تازه من طبقه بالای خونشونم ها فکر نکنی راهمون دوره
اخه مگه ما چیکارشون کردیم
چرا اینطوری میکنن
اونا رو که نمیشه عوض کرد
کاش بشه توقع نداشته باشیم از کسی
الکی زندگی خودم رو جهنم کردم
تمام غمم اینکه چرا اینقدر دارم خودمو اذیت میکنم
قلبم درد میگیره هر وقت میاد تو ذهنم
با کسی هم نمیتونم در موردش حرف بزنم خالی بشم
😭
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز