من خودم یبار ب این مشکل خوردم دقیقا عین همین
منتهی
برای من یکی از اشناهای همسرم بود ک همسرم ن باهاش حرف زده بود ن خاستگاری رفته بود
من و همسرم بچت بودیم ازدواج کردیم تنها خاستگاری ک رفته بود خونه ما بود فقط شهر ما کوچیکه همه همو میشناسن از رو همین گفتم مطمئن بودم
ک خاستگاری طرف نرفته
دختره ول کن نبود هنوزم ول کن نیس
همش همه جا میگفت پسره منو میخواست اول درصورتی ک دختره خیلی خود نمایی میکرد اما همسرم با من دوس بود و اصلا یهش فکرم نمیکرد
حتی ب منم دوران دوستیمون گفت ی اشنا داریم ول کنم نیس فکر میکنه میگیرمش
با خبر ازدواجمون سوخت قشنگ ولی ول کن نبود
حتی عروسیمونم بودن و بعد عروسی میگفت همه جا دیدین دامادچشمش رو منننن بود فقطططـــ؟ اصلا عروس و نگا نمیکرد
یکی نبود بگه خب دختره خراب اگ میخواستت حداقل یبار میومد دم در خونتون مگ منو زور کردن بگیرهــ؟
سر همین حرفاش همسرم با گوشی خودم بهش گفت اخرین بارت باشه درباره من و زندگیم حرف میزنی دفعه بعد دادگاه شکایت میکنم
مادر شوهرمم ب مادرش زنگ زد و گفت لطفا جلوی دختر و بگیر زندگی پسرم ب هم بخوره دست از سرتون برنمیدارم
و اینجوری شد ک دختره ب گوه خوردن افتاد
و ب من پیام داد و گفت ک ببخشید از رو بچگی حرفی زدم و تکرار نمیشه...
امااااا اینجا تموم نشد و الانم ک الانه ول کن نیس