بعد تازه الان بمن میگه واسه بابات چایی بزار خسته ست
بخدا من باش کمک میکنم ک کارا همه ب دوشش نباشه
خواهر برادرم همش سرشون توگوشیه گفتم گناه داره ولی مامان همه چیو رها کرده کلا قبلا فقط ظرف میپخت و دوروزی یبار یچیزی میپخت الان همونکارم نمیکنه
بجای اینکه باهم کمک کنیم کارا پیش بره انگار ن انگار