2777
2789
عنوان

تاثیر فوت پدر بر فرزند

83 بازدید | 3 پست

من هشت سالم بود که پدر رفت و دیگر برنگشت...من ان موقع معنی برنگشتن را نمی دانستم..او رفت و من ادم دیگر شدم...پدر پشت و پناهم بود..او بود همیشه تشویق می کرد...او رفت...من ماندم ..تنها...تنها...از  یک ادم شجاع و نترس ..تبدیل شدم به یک ترسو ..گوشه گیر...من دیگر من نشدم..من دیگر ان نشدم...من یتیم شدم..من با ترحم نگاه می کردند..البته زمین دار بودیم ..به کسی نیازی نداشتیم...ولی وقتی سر سفره بودیم ...انگار جای کسی خالی یود..انگار او نبود..کسی که همه را می دید..تشویق می کرد..امید می داد ..پشت و پناهمان بود..من نمی دانستم ..به عقلم نمی رسید او کجاست..بهشت کجاست...فقط این را می دانستم ..جایی در خانه خالی شده..ان حل کننده اختلاف ..ان تشویق کننده..ان تکیه گاه..دیگر نبود..او مرد شریفی بود..او رفت ..از دست مادر خلاص شد..شاید خوب شد رفت..اگر می ماند ..با این مادر ..او هم خرد می شد..و من نمی توانستم خرد شدن او را ببینم...اری پدر رفت..برای من اسطوره ای بود..ولی من تبدیل به ادم دیگه ای شدم..زیرا دیگر نبود..ازم حمایت کنه..

۱۸سالم بود تقریبا ۶سال پیش روز قبلش اومد دنبالم مدرسع

شبش کیک پختم خمیرر شده بوداااا خمیر ولی بزور قورتشون میداد تا من ناراحت نشم خودمم نمیخوردم ولی اون کیکمد خورد تا ناراحت نشم

بعدش نشستیم فیلم دیدیم ساعت ۳ بود خوابیدیم

دیدم ۶و۴۵ دقیقه صب بیدارم کرد بیدار شو مدرست دیر شدش من خوابم میومد یکم خوابیدم بخدا فقط ۱۰ دقیقه خوابیدم بخدا یکم بود

ولی ولی وختی بیدار شدم دیدم بابام افتاده زمین دیدم نفس نمیکشه دیدم بابا مرده😭😭😭😭😭ایست قلبی کرده بود و ۸ دقیقه برای زندگی کم اورده بود یعنی اگه فقططط فقززز ۵ دقیقه زودتر بیدار میموندم زنده میموند😭😭😭

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

وقتی پدر می میره..قدرت در خانواده تغییر می کنه..یا می افته دست مادر یا برادر بزرگ ..تا وقتی پدر بود..او با دلسوزی همه چیز را سامان می داد..ولی برادر بزرگ پدر نیست..او قلدر بود..دلسوزی نداشت...پول دست بود..به همه دستور می داد..همه چیز بهم ریخته بود...این دنیا چقدر نابسامان است...پدر رابطه ای خاص به بچه ها داره..دلسوزه ..درک می کنه..حتی نگفته...می دونه چی تو دلته...ناراحت بشی...حتی نگویی ..می فهمه...

یتیمی درد بی درمان است..یتیمی چاله ای است که ادمی توش می افته ..تا مدت ها خودش هم متوجه نمی شه..اری رفته...کسی که تو را دوست داشته...رفته..معلوم نیست کچا..برای چه.. تو ماندنی حسرت ها...تو ماندنی جای خالی...جای خالی پدر برخی جاها خیلی احساس می شه..وقتی می ری ..خواستگاری ..وقتی دعوات می شه..وقتی باید..پدر دست عروس را بگیره ..بیاره بیرون..خانه..وقتی دعوا کردی ..پر بغضی...داری می ترکی ..نیاز به اغوشی داری ..که داد بزنی ..نیاز به دست هایی داری که نوازشت کنه..اه ..خدیا ..این چه دنیایی است خلق کردی ..قوبونت برم..

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز