2777
2789
عنوان

خیلی ترسناک اگ میترسین یا باردارین نیاین

| مشاهده متن کامل بحث + 447 بازدید | 38 پست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من خوندم پستتو به عقیده من همه جا جن وجود داره فقط طرز رفتارش به رفتار خود تون بستگی داره اگه اذیتش ...

یاموسی بن جعفر

ببخسید متچجوری باید باهاش رفتار کنیم

مااصن نمیبینیم

اون قد ۳ ثانیه دید 

بعدشم دیگ حتی راجبش حرف نمیزنه

من حتی سوالم میکنم

میگه توروقران دیگه راجبش حرف نزن یادمم ننداز دیگه 

چیزای بدتریو تجربه کردم

نوجوون بودم تو یه خونه ویلایی زندگی میکردیم یه روز از کتابخونه برگشتم خیلی خسته بودم روتخت مامانم اینا ولوشدم همونجا خوابم گرفته بود مامان بابامم بیدارم نکرده بودن پذیرایی خوابیدن

(توپرانتز بگم مامانم معلوله خیلیییی ساله)آخرشب مامانم خیلی خنده رو اومد صدام کرد بیدارشدم متوجه شدم سالمه نشست روتخت بغلش کردم دیدم مثل یخههه...

یاموسی بن جعفرببخسید متچجوری باید باهاش رفتار کنیممااصن نمیبینیماون قد ۳ ثانیه دید بعدشم دیگ حتی راج ...

از نظر من نباید زیاد تو کاراشون دخالت کنید 

مثلا همین پیگیری زیاد یا فکر کردن زیاد در موردشون باعث آزار اونا میشه چه بسا بخوان اذیتتون کنن با توکل به خدا انشالله هیچی نیس 

از نظر من نباید زیاد تو کاراشون دخالت کنید مثلا همین پیگیری زیاد یا فکر کردن زیاد در موردشون باعث آز ...

وای ینی الان ناراحت شدن من تاپیک زدم؟؟

یسره دارم اونجارو نگاه میکنم و بش فک میکنم

بزرگواران اگ غیبتتونو کردم شخصا گ.ووووه خوردم

درددلی بوده خداشاهده😫😟😟😨

تو خانواده شوهرت سابقه بیماری روانی مثل توهم یا اسکیزوفرنی نیست ؟

زیرکانه ترین راه برای تسلط بر هر جامعه تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است زیرا زنان اسیر دیگر قادر نخواهند بود انسانهایی آگاه و آزادیخواه پرورش دهند . سیمون دوبوار
اولین بارش بود پس داده مشکل روانی پیدامیکنه؟

آره دیگه

اما با دارو و درمان خوب میشه

نگران نباش

حتی بختک هم خودم شدم تو بارداری واقعا مادر وهمسرم دیدم اومدن خونه مون رفتن آشپزخونه حرف زدن خندیدن هرچی میگفتم نمیتونم تکون بخورم کمک کنین نگاه میکردن مبخندیدن حتی گفتم چرا باهم اومدین محل ندادن

تا همسرم واقعا از سرکار اومد من پاشدم با ترس گفتم چطوری رفتی بیرون مادرم کو

و تعریف کردم 

اما من نه جن دیدم نه خواب بودم

دچار فلج‌ خواب بودم 

خدایا از اینکه پسر کوچولو بهم دادی شکر

بهم گفت پاشو بریم پاشدیم هولش دادم تا بالاسر مامان بابام دویدم مامانم طفلک خواب خواب بود...برای بابام تعریف میکردم فکرمیکرد توهم زدم میگفت عصری با دوستات جایی نرفتی؟قلیونی سیگاری چیزی بهت تعارف نکردن؟

بعد که حرفمو باورکرد میگفت اگه باهاش میرفتی کلا میبردت احتمالا...(قضیه مال حدود ده سال پیشه)

2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز