ما عاشقانه ازدواج کردیم
خیلی منو دوس داشت خیلی زیاد
ولی کلا خلق حساسی داشت
اوایل ازدواج خیلی دعوا کردیم
الان سه ساله که اون دیگه ناامید شده و ول کرده
میگه هنوز دوست دارم ولی دیگه امیدی ندارم وخستم از من انتظار مهرومحبت نداشته باش فقط تو آرامش زندگی بکنیم
منم عین این سه سال همش دنبالشم از خودم بدم میاد انقد آویزونش شدم دنبال محبتم فقط
شوهرم مرد خوبیه وظایفشو انجام میده نسبت بهم اذیت نمیکنه
ولی کلا ساکت و آروم شده کم حرف شده دیگه عشق ومحبتی نمیکنه
من نمیدونم بذارم برم و دیگه امیدی به این زندگی نیست
یا اینکه بخاطر اینکه هی دنبالش دوییدم اینطوری شده
من اصلا ولش نکردم عین این سه سال هفته ای یبار دعوا کردم که چرا اینطوری میکنی چرا اینشکلی شدی