مادرشوهرم یه اخلاقی داره هر وقت میاد خونه ما توقع داره جاریم و هم دعوت کنم حالا جاریم از اون آدمایی هست که فقط خونه مردم دوست داره بخوره مهمون دوست نداره به قول خودش یه بار مادرشوهر ناخونده رفته خونشون یه جوری رفتار کرده که شده بار آخرش از اونایی که مهمون و تحویل میگیره ولی پشت سر مهمون هی میگه فلانی اومد خونمون خورد فلانی بهم ریخت فلانی زیاد خورد من از اون دیر تر ازدواج کردم دو سال نیم اما اون بیشتر اومده خونمون چند بار گفتم مادرشوهرم دوست ندارم نگو امشب باز خونه ما بودن گفت پیام بده بیاد گفتم نه مگه من چند بار رفتم خونه اون قبلش هم باز گفت بهش گفتم آخر شب بیاد گفتم حالا اونا یه بار دیگه به شوهرم گفتم به مامانت بگو نگه به اونا کفت نمیگم منم الان با شوهرم قهرم تا آخر مهمونی مادرشوهرم سرحال نبود خب نباشه مگه چند بار به آدم به چیزی و میگن؟ دو روز دیگه زایمان میکنم توقع داره هم خودش باشه هم عروسش من عقد کرده بودم کلا یه وعده پاگشا خونه جاریم رفتم هی میشینه میگه چک داریم پول نداریم مواد غذایی نداریم ولی خوب لباس میخره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادر شوهرت ناراحت بشه دختر خوب مگه تو باید همه رو راضی نگه داری شاید فرضا پول نداشتی جاری رم دعوت کن ...
اره من هفته دو وعده میرم خونه مادرشوهر طبیعیه بخوام دعوتش کنم الان تقریبا سه ماه پیش رفتم خونه جاریم اونم یادمه شام خودم و بردم چند وقت پیش پیام داد بیایم خونتون قلیون بکشیم پیچوندمش به مامانم میگم دلش قلیون میخواد بگه بیاید بکشید 😐
الان باهاش قهرم بخش گفتم چرا نگفتی به مامانت کفت صلاح ندونستم منم قهرم باهاش
آفرین این صلاح ندونستم یعنی اینکه فکر میکنه تو با فامیلش مشکل داری حالا کم کم باید بری جلو وقتی باهاش آشتی کردی یه جورایی رگ خوابشو بگیر تو دستت مثلا براش شامی که دوست داره درست کن یا باهاش برو بیرون یه همچین چیزایی وقتی که نرم شد به ح فات گوش میده ولی اگه وقتی که اعصاب و حوصله نداره باش حرف بزنی مثل این میمونه که مشتتو به دیوار بکوبی جز آسیب واست هیچی نداره بهش بگو چی باعث شده که اونو دعوت نکنی اونم بچه که نیست تا بفهمه داستان چیه خودش پشتشو میگیره
اسم این باج دادن نیست به این میگن کنترل زندگی یه مدت اینجوری میگذره بعدش این همدیگه رو درک نکردن ها باعث میشه شوهرت به یکی دیگه پناه ببره اسمش زندگی مشترکه دیگه اونم گاهی دلتو به دست میاره توم این کار بکن مردا حتی ۱۰۰ سالشونه بشه مثل یه پسر کوچولو میمونن تمام نیازشون اینه که درک بشن بعدم باج دادن وقتیه که تو برای آشتی پیش قدم بشی یا رو حرف بی منطقش حرف نزنی