2777
2789
عنوان

درد و دلهای دختر نزدیک به چهل 😶

| مشاهده متن کامل بحث + 10409 بازدید | 176 پست
دقیقا الان تقریبا همه جا تعدادی دختر دهه شصتی که سن شون یا چهل رد شده یا نزدیک به چهل هست و موقعیت ا ...

حرف مردم خیلی مهم نیست نیازهای یه دخترمهمتره همه حرف مردم نمیشنون شاید پشت سرش حرف بزنن ولی توروش نه  ولی روح وروان دختر داغون میشه 

فکراینکه هیچوقت ازدواج نمیکنه هیچوقت مادرنمیشه اینا دردش بشتره 

این چیزایی که شما میگی واقعا به سن ربطی نداره شما جایی که ازش اومدی خیلی زیاد از زمونه عقب بوده وگرنه من مادرم چهل سال قبل هم لوازم آرایش میدونست چیه هم سر کار میرفت هم پیتزا میدونست چیه! با عرض معذرت

امروز حس می‌کنم که از سال های گذشته هم آزادترم، چون از یادها و امیدهای واهی رها شده‌ام. می‌دانم که هیچ چیز دوام ندارد.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

این چیزایی که شما میگی واقعا به سن ربطی نداره شما جایی که ازش اومدی خیلی زیاد از زمونه عقب بوده وگرن ...

ااا من تو رو یادمه خوشگل و خیلی شیکی 

عزیزم سبک زندگی‌ها فرق ذاره

عاشق کشورم ایران عزیزم هستم🌹

و همه ش تیاتر بود خودم میشناختمش.خوذش کی بود؟؟؟؟؟ تا قبل از اینکه بره تهران ؟؟؟ اصلا ننه من اینا رو راه نمیداد .لباسای پاره پوره میپوشید دنبال سگ و گوسفند و گاو بود .وای که چقدر بدم اومد .یا رب مباد که گدا معتبر شود این همونی بود که بلد نبود دماغشو بکشه بالا

من احساس میکنم همه بلدیم ولی بیشترمون بلد نیستیم بهش عمل کنیم ، دخترم دستش از لحاظ ظاهری مشکل داره ه ...

یک جایی صف اتوبوس وایساده بودم یک خانمی صورتش کمی سوخته بود، انقد بقیه نگاش کردن آخرش یه آقایی گفت آخی صورتت چی شده دخترم

خانمه هم برگشت گفت آقا شما کچل هستید، چهاربار بهتون بگن آخی چرا کچل شدی، دیگه روت نمیشه بیرون بیای. فکر کن شاید من تمام توانمو جمع کردم اومدم بیرون، شما مگه مبخوای مشکلمو خل کنی که می پرسی؟

یهو بقیه هم آدم شدن و نگاهشونو دزدیدن. یک خانمی هم برگشت گفت من پلکم پف داره، صورتمم نسوخته، بخدا تا غصر ده نفر بهم میگن پلکتو عمل نمیکنی؟!! 

و همه شروع کردن خاطرات مشابه تعریف کردن.

میگم که، همه یک از یک بدبخت تریم اما متاسفانه بجای فرهنگ سازی در زمینه معلولین، در زمینه محیط زیست، در زمینه احترام به همدیگه، فقط در زمینه ی گرفتن پاچه ی همدیگه فرهنگسازی کردیم

حالا واسه ما آدم شده بود .حالا از بودن با من عارش میومد می‌گفت باید مواتو رنگ کنی من گفتم حنا دوست ندارم مسخره میکرد می‌گفت مگه رنگ مو بلد نیستی من گفتم بلدم ولی اونا رو دوست ندارم .عکس دختر شهری برای من می‌فرستاد.عکس مانتو شهری جدید .عکس روسری .عکس بی ناموسی میگفت بذار رو پروفایلت .عکس دو تا نامزد .کاراشو نمیپسندیدم نمی‌خواستم

حرف مردم خیلی مهم نیست نیازهای یه دخترمهمتره همه حرف مردم نمیشنون شاید پشت سرش حرف بزنن ولی توروش نه ...

دقیقا این مورد هم هست 

ولی حرف مردم وقتی تو محیط کوچیک باشی 

و دائم رفت و آمد باشه 

خیییلی اثر می‌ذاره

قلم خوبی داری اما مضمون تمام جمله هات رو میشد در چن خط خلاصه کرد ..روند داستانت رو بهتر کن 

گاه دلسوز است و گاهی سخت میسوزاندم           عشق گاهی مادرست و گاه هم نامادری                                    💕💕💕 
ااا من تو رو یادمه خوشگل و خیلی شیکی عزیزم سبک زندگی‌ها فرق ذاره

لطف داری عزیزم... بهم برخورد با این داستان عجیب غریب حس کردم دیگه پیر و فرتوتم😁

امروز حس می‌کنم که از سال های گذشته هم آزادترم، چون از یادها و امیدهای واهی رها شده‌ام. می‌دانم که هیچ چیز دوام ندارد.

لطف داری عزیزم... بهم برخورد با این داستان عجیب غریب حس کردم دیگه پیر و فرتوتم😁

وای نه عزیزم برای شماها ازدواج مهم نیست ولی واقعیت دخترای محیط کوچیک همینه خودمم محیط کوچک بودم ۲۴ازدواج کردم خیلی سخت بود 

عاشق کشورم ایران عزیزم هستم🌹

ننه م نصیحتم میکرد می‌گفت لجبازی نکن قهر نکن زبون درازی نکن ولی مگه میشد ؟؟؟؟؟ مگه میشد کسی که کج حرف میزنه و هنوز دو ساله شهری نشده این همه بی شرافتی ؟؟؟ این همه بی آبرویی ؟؟؟ یعنی از من توقع یه زن خوب نداشت ؟؟ یعنی نمی‌خواست کسی ظرقاشو بشوره غذا بپزه خونه رو قشنگ کنه ؟؟ یعنی فقط توقع داشت که من زن جدید باشم

منم گفتم نه با بی احترامی نه با صدای بلند یه کلام از دهنم پرید گفتم  نون خشک خونه بابامو بخورم  بهتر اینه بیام اونجا حالا تو سی و چهار سالگی خانم خونه م نباشم دیگه هیچی نیستم .اونم نشسته دو دو تا چهارتا کرده که بعله منو نمیتونه ببره با خودش بیرون

نمیتونه منو به همکارانش به عنوان همسر معرفی کنه .آخه خودش مهندس بود .حالا که چی بود که بود .منم دختر کم توقعی بودم .و خلاص شد آنچه نباید میشد.اومدن روسری و انگشترشونو پس گرفتن منم به اهل و عیال خونه گفتم دعوا کردم فحش دادم توهین کردم داد زدم به مامانش فحش دادم   و همه ش دروغ .آخه منی که تو کل عمرم همین یه خواستگار از آسمون افتاده بود پایینو چه به این حرفا ؟؟؟  جواب فضولیای دروهمسایه رو چی بدم . و من بی زبون بدبخت دختر خونه نجیب که تلاش کردم تمام عمرم رو از نامحرم بگیرم نشستم نگاه کردم یه کف دست خوشبختیم که نصیبم شده بود  از چنگم دربیارن .وتمام

حرف مردم خیلی مهم نیست نیازهای یه دخترمهمتره همه حرف مردم نمیشنون شاید پشت سرش حرف بزنن ولی توروش نه ...

نمیدونم شما خودت از اون دسته ای یا نه ولی دقیقا حرف اصلی رو گفتی. من یکی از اون دخترهام متاسفانه. شب از ناراحتی نمیتونم بخوابم.

حرف مردم هم نمک روی زحم هست. همین امروز یه کلیپ از حرم امام رضا استاسوس گذاشته بودم. یکی ازهمکارای آقام ریپلای کرد که برو مشهد بلکه فرجی حاصل شد. خیلی خیلی دلم گرفت.

زندگی کردن من مردن تدریجی بود/آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز