من چند روز پیش داشتم میرفتم نون بگیرم از کوچمون که رد میشدم 7 صبح کوچمون خلوته خلوت کسی نبود یه سگ رد میشد معلوم بود مریضه پوستش یجوری بود اصلا بیحال بیحال راه میرفت یه لحظه از پیش من که رد شد یه آن برگشت طرفم من خیلیییی بد ترسیدم جوری که از قفسه ی سینم درد بلند شد خلاصه نون گرفتم اومدم خونه تا فردا صبحش که از خواب بیدار شدم وقتی میشستم میخاستم بلند شم قسمت جلوی رونم بطرز عجیبی تیر میکشید دور روز اینجوری بود تا یکی بهم گفت شب نمک بزار زیر سرت صبح ترستو بگیر احتمالا ترسیدی منم اینکارو کردم گفتم اگه خوب نشدم بعدظهرش میرم دکتر اونکارو انجام دادم باور کنید به یساعت نکشید اصلا انگار نه انگار که دیگه پاهام درد داشت درست شدم کلا🥰