دوستان من یه دوستی دارم ۶ماهه عقد کرده ۲۰ سالشه شوهرش وقتی اومد خواستگاریش دوستم داشت واسه کنکورش میخوند یسال پشت کنکوری بود اصلا دوس نداشت فعلا ازدواج کنه ولی خوب با حرفا باباش قبول کرد کلا یه تویه هفته هم نامزد کرد هم عقد کرد کلیم ناراحت بود بخاطر این اتفاق چون باباش از اون ادما بود که میگفت قبول نشی امسالم باید دیگه شوهرکنی خلاصه دوستم حسی بهش نداشت بشدتم مودیه دوستم بعد ۶ماه ینفر بهش پیام عکس داده بود که من صیغه شوهرت بودم عاشقش بودم ۲سالم از شوهرش بزرگتربوده توازم دزدیش فلان اینم به شوهرش گفته بود تو قبلا باکسی بودی گفته بود نه اصلا گفته بود پس ایناچیه گفت شوکه شده بوده ن گفتم ببخشید پشیمونم ن گفتم الان مهمه ک من تورودوس دارم اون گذشتم بوده گفته اصلا دلم خواست بتوچه گفت شوکه شدم از رفتارش گفت تودوران عقدمونمم میرفته پیشش گفت دختره گفته از وقتی تو باهاش ازدواج کردی پسم میزنه گفت چندوقت رفتم شهرستان نبینمش تاتصمیم بگیرم ولی سردرگمم نمیدونم چیکارکنم گفت پسره ام مدام بهش پی میده شب بخیر صبح بخیر غذاتو بخور فلان این هیچی نمیگه اصلا بنظرتون کاردرست چیه