نمیدونم باید به کسی بگم یا نه رفته بودیم محرم عزاداری داشت با یه مرده تلفنی حرف میزد اون یارو هی از کنارمون رد میشد گوشی نو گوشش به زنداییم لبخند میزد تمام اون 10 روز دنبالمون بود زنداییم همش امار میداد که کجاییم و چیکار میکنیم دلم نمیخواد زندگیش خراب بسه چون میدونم راضی نیست بخاطر بچش مونده داره اذیت میشه ولی خب خیانتم درست نیست نمیدونم چیکار کنم احساس گناه میکنم