تو مجردی خواب رابطه ج با دایی ام ک عاشقشم همش میدیدم.مثلا تو خواب میدونستم ک خوابه و تلاش میکردم مانع رابطه بشم اما داییم تو خوابی ک مییدم بغلم می‌کرد محکم.بعد ازدواج تو دوران عقد یکبار نصفه شب تنها تو اتاق بودم خوابیده بودم دیدم شوهرم اوند بغلم کرد منم بغلش کردم تو حالت دراز کشیده تاریک بود اتاق آنا یکم از بیرون نور افتاده بود روشن بود.بعد شوهرم پا شد رفت .بعد منم گفتم برم ب مامانم بگم شوهرم این موقع شب اومده خونمون.تا جای در اتاق رفتم یهو دیدم کل خونه سکوت مطلق هس.بعد فهمیدم توهم بوده.ی مدت خیلی فک میکردم یکی همراهمه.مامانم رف پیش ی خانوم سیددعانویس دعا گرف گفته بود همزاده.ی بار هوا تاریک بود تو بیداری دراز کشیده بودم یعنی تازه چشتم باز کردم .دیدم شوهرم اومده رو تخت دادو بیداد میکنه.میگه همش تقصیر مامانتهدک دعا گرفت و عصبی بود داد میزد.باز ی بار هفته پیش نزدیک ظهر منو سوارم کنار هم خوابیده بودیم یهو دیدم شوهرم خودش رو انداخت روم و بغلم کرد منم یکم لبخند زدم و بغلش کردم.یهو بهم با تریف گف عجب جنازه ای داری.اول نفهمیدم یهو ب خودم اومدم و ترسیدم از کلمه جنازه بعد دیدم شوهرم تو کنارم خوابیده و اونی ک بغلم کرده ی توهمه.خانونا این چیه ک ولم نمیکنه
ترسیدم یاحضرت خدا!
وان یکاد و چهار قل از بالای در خونتون آویزون کن
هر شب قبل خواب چهار قل رو بخون
و حتمن حتمن حتمن روانپزشک برو
جن عاشق داری باید پیش روحانی بری کمکت کنه پیش دعانویس اصلا نرو
مشکل روانی نمیگن. بهش میگن مریضی. مثل سرماخوردگی که یه مریضیه.
روانپزشک میتونه کمکت کنه خوب بشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز