من۱۷سالمه فقط از۱۵سالگی با یه پسر دوست شدم که یه سال از خودم بزرگتر بود..
خیلی دوسش داشتم چون ازدواج تو سن پایین تو خانواده مادریم عادی بود فکره ازدواج باهاشو داشتم..انقد تابلو بودیم همه فهمیدن جز خانواده پدریم..
کتک خوردم سختی کشیدم در واقع همه ی کتک ها همه ی نیش و کنایه ها برای من بود و من تحمل کردم بهم میگفتن خراب و خیلی فحش های رکیک بهم میدادن...
البته پدرم قبلشم فحش میداد دیگ با این چیز بدتر..
اونم مامانش همون پارسال اومد حرف زد که امسال بیان خاستگاری امروز با بابام بحثم شد به عموم زنگ زد بیاد میخواد همه چیو به اونم بگه که روزگارمو سیاه تر کنه..
منم داشتم به دوس پسرم میگفتم اونم اینطوری جواب داد به همین راحتی عاف شد💔اصلا تو شوک بزرگی ام دنیا رو سرم خراب شده