من دختر ۹ سالشه
یه پسر ۹ ساله تو ساختمونمون هست که خیلی بده و ازش بدم میاد دخترم هم همینطور .. مامانش میاد میگه علیرضا دو ساعت بیاد بازی کنه خونتون منم میگم باشه یه روز رفتم که براشون تو اتاق غذا ببرم دیدم پسره شلوارشو کشیده پایین به دخترم میگه آنباته بخور دخترم هم خشک شده منم رفتم گفتم به مامانش زنیکه میگه پسرم همین کارایی نمیکنه دخترت یادش داده منم یه هفته نزاشتم بیاد خونمون بعد چند روز گفت بخدا من جایی کار دارم گفتم باشه گفتم بیاین تو هال بازی کنین پسره گفت خاله اتاق حنا قشنگه دوس دارم منم رفتم گفتم منم دوس دارم نگاتون کنم موقع بازی گفتش نه خاله میخوایم دو تایی بازی کنیم منم گفتم نه خاله گفت باشه من یک لحظه رفتم دستشویی دیدم داره ببخشید ببخشید به زور میکنه تو دهن دخترم دخترمم داره گریه میکنه منم گفتم چرا اینکارو میکنی میگه بابام و مامانم میکنن این کارو جلوم
منم رفتم گفتم برو خونتون
مامانش اومد جیغ و داد که بچشو جمع کن پسرم میگه حنا کارای بد یادم میده منم گفتم باشه به شوهرم گفتم که دوس ندارم اینجارو جابه جا شیم زنه میگه که نه و نمیخواد و اینا
منم گفتم نه بریم از اینجا پسرش هم میگه نه خاله حنا بمونه منم گفتم نه
الان داریم جابه جا میشیم اگه به شوهرم بگم شر درست میشه بنظرتون چیکار کنم؟