از دلایلی که خودم بچگیم اعتماد بنفسم کم بود رو میگم ک هنوز ک هنوزه تاثیر داره داخل زندگیم
مامان بابام عمیقا بهم اعتماد نداشتن کاری انجام بدم حتی الانم ک میخام ازدواج کنم حتی اعتماد اینو نداره غذا درست کنم و خرابکاری کنم !
اگر ی کاری میکردم خیلی سرزنش میشدم درعوض اگر ی کار خوب میکردم اونقدر ازم تعریف نمیشد
ی سری حرفایی ک هنوز ک هنوزه داخل ناخودآگاه من هست مثلا یادم نمیره ی شلوار دمپایی پوشیدم ک کفت میتونی خودت رو جمع کنی؟
ی سری تجربه ها و کارها اجازه نمیداد انجام بدم ولی یکی انجام میداد؟مثلا یکی از بچگی کار میکرد کلی تعریفش میکرد اما من حق اجازه اونو نداشتم
به جای من تصمیم گرفتن ... مثلا فلان کلاس برو فلان کلاس خوبه آینده داره آقا من بچه بودم.میذاشتین خودم تصمیم بگیرم
توقعات زیادی از من داشتن وقتی نمیتونستم از پسرشون بربیام ناخودآگاه خودمم احساس شکست میکردم