یکی تو فامیله عروس اوردیم تک فرزنده پدر مادر معلم خونشون جای خوبه ی طبقه هم واسه این ساختن خونه بزرگ ۱۵۰ متر اینا باشه فک کنم حیاط داره امکاناتش تمامه این ازدواج کرد بهترین جهازو واسش گرفتن ات اشعال نگرفتن چیدن خونش عروسی کرد رفت خونش تازه ۲۵ سالشم میشه لیسانسشو گرفت بعد سهمیه داره پدرش بدون ازمون بدون مصاحبه رسمیش کردن هنوز مدرک لیسانسش نیومده بود دستش درسش تموم بود مدرکش نبود در عرض سه ماه رسمیش کردن گفتن بیا کار کن بعد حامله شد دوقلو ی سال مرخصی گرفت هر ماه حقوقشو گرفت خورد شوهرش که فامیل منم هس ظرفاشو میشوره جارو میکشه هر هفته کمکی میاره واسش خونشو تمیز کنن خواهرشوهراش واسش جون میدن در حالی که با عروس بزرگه دشمنن مادرشوهرش هم فوت شده خواهرشوهراش که فامیل خونی من میشن من دختر اون خانوادم ینی سر اون با من دعوا هم میکنن ادم نمیتونه دهنشو باز کنه هر سال عید واسش عیدی میبرن خونش میرن کادو میدن بیاد جایی دورش جمع میشن کلا همه دوسش دارن حالا اینا کنار حسودم خودتونین
بنده اسم واسه دخترم انتخاب کردم اون بچش ۳ هفته از مال من بزرگ تره خالم اسم مورد علاقه منو به اون پیشنهاد داد از قضا پسندیده و میخواد بزاره البته نمیدونستن من دوسش دارم حالا مامانم میگه حق نداری چیزی بگی بچه اون بزرگ تره اگه اون اسمو گذاشت تو یکی دیگه انتخاب کن بخاطر همین دلم گرفت اخه ی ادم چقد شانس داشته باشهههه