2777
2789
عنوان

خاطرات من از بیمارستان روان

| مشاهده متن کامل بحث + 341996 بازدید | 1168 پست

این تاپیک تلنگر خوبی بود که تو نذر و نیازها و خیراتمون این بنده های خدارو از یاد نیبریم ....من که هیچوقت به یادشون نبودم مرسی که بهمون یادآوری کردی   

بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود ****پسته ی بی مغز چون لب وا کند رسوا شود
استارتر عزیزم تاپیکو نترکون  جالبترین تاپیکیه که تو سایت خوندم  واقعاعالیه

ممنون عزیزم

حال من حال اسیریست که به هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست...... نرفت😔😔 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

این تاپیک تلنگر خوبی بود که تو نذر و نیازها و خیراتمون این بنده های خدارو از یاد نیبریم ....من که هی ...

ممنون گلم اره واقعا کسی یادشون نمیفته 

حال من حال اسیریست که به هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست...... نرفت😔😔 
شاید منظورش بردر لاینه.ک به اسکیزوفرن متمایل میشن..


بوردر لاین اختلال شخصیت لب مرزی  من یه لحظه فک کردم منظورشون لب مرز بیماری خاصی هست 🤣

حال من حال اسیریست که به هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست...... نرفت😔😔 
2804
افسردگي كه داره يه نموره بيش فعالي داره خيلي عصبي وپرخاشگره... كلا انگار هجده سالشه با اين سنش...&nb ...

همونجور ک مامان یاسمین زهرا گفت بیماری بوردر لاینه سایکوتیک ودو قطبی و افسرده قبلا الکل یا مواد مصرف میکرده؟

حال من حال اسیریست که به هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست...... نرفت😔😔 

منم یه هفته بیمارستان روان بستری بودم تو یه هفته یک روز درنیون سه تا شوک الکتریکی بخم زدن قبل از شوک یه امپول میزدن دستم بیهوش میشدم وبعدشو دیگه نمیفهمیدم بعد یه هفته که ازبیمارستان اومدم خیلی چیزا فراموشم شده شده حتی رمز گوشیمم یادم رفته بود بیشتررخاطرات از ذهنم رفته بود 

ولی شب اول که بردنم من فک کردم میبرنم یه سوزن ارامش بخش بهم میزنن پرسیدم اینجا کجاس تا گفتن فارابی اینقد جیغ وداد کردم گفتم نمیمونم پرستلرو زورموونمیکردن نگهبانش مرد بود اونم اومد بزور گرفتنم بردنم رو تخت پاهامو بستن دستامم بستن یه سوزن زدن من خوابم برد بیدار شدم دستووپاهام باز بود ولی اون یه هفته همش چشم به راه زنگ بودم همش چشم براه که کسی بیاد ملاقاتم اهنگم میزاشتن میرقصیدن شب ساعت 7قرص بهمون میدادن یکی یکی صدامونم میزدن حلوشون باید قرصامونو میخوردیم من خیلی بی حال وساک بودم اونجا فقط تو خودم بودم 

خداجونم شکرت بابت نعمتهای که بهم دادی😍

خیلی بد دورانی بود خیلی ولی الان بازم احساس میکنم دارم افسرده میشم 

همش شبا به مرگ عزیزانم فک میکنم گریه میکنم تا خاک سپاری به این فک میکنم چه جوری گریه میکنم 

ولی بعضی شبا هم ن 

نمیدونم شاید دوباره افسردگیم برگشته شاید چون بچه دار نمیشیم حالم داره بد میشه دوباره 

همش دوس دارم دوباره برم شوک بزنن

خداجونم شکرت بابت نعمتهای که بهم دادی😍
همونجور ک مامان یاسمین زهرا گفت بیماری بوردر لاینه سایکوتیک ودو قطبی و افسرده قبلا الکل یا مواد مصرف ...

اره خيلي زياااد

ای خدای تنهاییِ من، چه بسا هر گره ای که در کار من می‌اندازی، همچون گره‌های قالی باشد که با آنها برای سرنوشتم، نقشی زیبا بیافرینی. هرچه مرمر ساییده‌تر شود، مجسمه زیباتر می‌شود.
خیلی بد دورانی بود خیلی ولی الان بازم احساس میکنم دارم افسرده میشم  همش شبا به مرگ عزیزانم فک ...

عزيزم وقتي خودت داري ميفهمي افسرده ميشي ميتوني جلوشو بگيري... اگه كامنتارو خوندي بالا گفتم اگه باشگاه ومهموني حالتو خوب نميكنه حوصله نداري يه سر به يتيم خونه ها بزن به قدري به وجود مادر ومحبتت نياز دارن كه حد نداره برو براشون چند ساعت در هفته مادري كن وبراسون كراب بخون موهاشونو شونه كن...بخدا به قدري كه بچه هس تو دنيا پدرومادر نيس... برو جاي مادر نداشته اشون باش...من شده شبا تا خاكسپاري رو فك كردم تا صبح اشك ريختم ولي خب مرگ حقه وخدا بالاسرمونه از هيچي نترس ...شايد خدارو پيش اون بچه ها پيدا كردي تونستي ارامش پيدا كني

ای خدای تنهاییِ من، چه بسا هر گره ای که در کار من می‌اندازی، همچون گره‌های قالی باشد که با آنها برای سرنوشتم، نقشی زیبا بیافرینی. هرچه مرمر ساییده‌تر شود، مجسمه زیباتر می‌شود.
نه کسی الکی پذیرش نمیشه همه بیمارا میگن الکی اومدن

اتفاقا یکی از اشنا های ما دعواش شده بود چون تو شهر غریب بود خانواده شوهرش بردنش تیمارستان خدا لعنتشون کنه....اینقدر زدنش خانواده شوهرش که نگو بعد گفتن خودش خودشو زده...بعد که بردنش هر چی به پرستارا التماس میکرد وگریه که من روانی نیستم من کارمندم من فوق لیسانس دارم الان کتکم زدن بزار به خانوادم خبر بدم نذاشتن گفتن عزیزم همه اینجا الکی میگن دکترن وفلاااان.....وای تا بچه ابتداییش اومد گریه کرد وگفت مامانمو زدن و خانوادش رفتن پلیس اومد باور کردن😢😢😢😢😢😢😢😢

برای گم شدن همیشه نباید  توی کوچه پس کوچه های غربت باشی گاهی وقت ها توی اتاق خودت! میان تک تک خاطراتت گم میشی! اون وقت باید خیلی به عقب برگردی  تا خودت رو پیدا کنی...

شوهرم ازیه چیزکوچیک زود عصبی میشه وخیییییییییلی هم بددهنه و وقتی عصبی میشه یوقتایی پنکه دستش یهو یه تکون میخوره مثلا یدفه مشت میشه یا یدفه انگشتاش بازمیشه فاصله هاش. البته خیلی تحت فشاره زندگی سختی داریم ولی انقدرهم عصبی نبود،اشتهاشم عجیب کمه مثلا سه شبانه روز هیچی نمیخوره و واقعا هم گرسنش نمیشه.مشکل روانی داره؟

خادامرگم بده من چیزیم نباشه اخه منم یوقتایی دلم میگیره اهنگ میزارم میرقصم .

هنه ادما بعضی وقتا اهنگ میزارن یا میرقصن یا گریه میکنن

حال من حال اسیریست که به هنگام فرار یادش افتاد کسی منتظرش نیست...... نرفت😔😔 
2809
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792