یه جاری دارم اصلا محبوب نیست
بخاطرشوهرش تحملش میکنیم
حرف میبره میاره
ازوقتی فهمیده بچه من نور چشمم دختره
زنگ میزنه میگه شوهرم گفته ماازجنس دختر متنفریم
لبخندزدم وتودلم گفتم خدایا توناظری دلموشکوند شب اول محرم نمیگم دلش بشکن چون سه تابچه داره
فقط هوای منوداشته باش
بگیدبااین حجم از حماقت وسطح صفرشعورش چیکار کنم؟