2777
2789

دلم میخواد برای اولین بار توی نی نی سایت بگم یه چیزی رو، که داره این روزا خیلی اذیتم میکنه

راجع به بابامه و عموم

باهم شریک بودن از اول توی کار و اینا

پارسال خیلی دستشون تنگ بود،طوری که همش دنبال کار بودن

کارشون توی ساختمان هست و آلماتور بند بودن

خلاصه هر روز دنبال کار بودن و هی نا امید برمیگشتن خونه،

یه روز من از کلاس برگشتم و قرار بود داییم و خانواده ش بیان خونمون و یه دورهمی داشته باشیم

رفتم خونه و دیدم همه ناراحتن و هنوز داییم نیومده

همه صورتشون غمگین بود و ناراحت،بابام بینیش خونی بود

داداشم که ۵ سالشه گفت آبجی عمو زده بینی بابارو شکونده

پرسیدم مامان واقعا؟گفت آره درسته..

دلم میخواست برم از صفحه روزگار محوش کنم مرتیکه رو،

از اون روز به بعد زندگیمون بهم ریخت.

عمو و بابام باهم توی مسائل مالیشون و دارایی هاشون هم شریک بودن

یه خونه داشتیم تو زادگاهشون دو طبقه و باهم خریدن،کلی زمین کشاورزی

و اینا بعد اون قضیه سر اینکه زمینا مال من باشه و خونه مال تو دعوا داشتن چندماه

این قضیه از آبان ماه پیش اومد 

بابای من بچه بزرگه است،

و عموم یک سال کوچیکتر از بابامه.

بابای من اومد گفت زمینا چون تو شهرستانه و نزدیکشه کسی که زمینا بهش میرسن باید بشه پسر سر خونه.

ما از شهرستان مون متنفریم و خصوصا از مادر و پدرِ بابام

آدمای واقعا رو اعصابی ان.

آخرش بعد کلی کشمکش و دعوا و خودخواهی های پدرم و مجبور کردن ما برای رفتن و درخواست کردن از عموم برای واگذاری زمینا به بابام آخر ما شدیم رفتنی به شهرستان..

من اولین بچه ام تو خانواده مون،و طرف پدرم هم بزرگترین نوه

یه خواهر دارم دوسال کوچیکتر از خودمه و کلاس دهمه

و داداشمم ۵ سالشه

منم که کنکور دارم و همه زندگیم اینجاست و کلا احساس تعلق میکنم به اینجا

ما تهرانیم،اما شهرستان پدرم اینا ارومیه 

من و خواهرم بدلیل اینکه کلاس تافل میریم و آموزشگاه مون رو قبول داریم و لطمه نمیخواییم برسه به درسمون نرفتیم شهرستان

خواهرم اینجا زبان تدریس میکنه،من هم اصلا دلم نمیخواد برم شهرستان


دلم حتی میخواد باعث بشم برگردن

ما اینجا تهران خونه هم داریم که دادن اجاره،آقا لطفا بیایید بهم بگید که باید چیکار کنم

من و خواهرم خونه ی عموهامون میمونیم درحال حاضر و تا آخر شهریور هستیم تهران

اون عموم که زد بینی بابام رو شکست الان تو خونشه و زنش نه ی زنگ زد به مامانم واسه کمک نه هیچی،نه یبار سر به منو خواهرم زدن و خونشون دعوت کردن

چرا جور بینی شکستن اون رو مامان مظلوم من که اینهمه بدی دید باید بده،اونم پیش مامانبزرگم که واقعا بداخلاقه و غیرقابل تحمل

چرا زنعموم باید الان خوشحال باشه با دخترش

و من دوری بکشم،دور از مامانم و داداشم باشم و عکسشونو نگاه کنم و اشک و بغض منو خفه کنن؟

واقعا چرا اینجوریه این دنیا؟من چندین ساله ناراحتم ولی هیچوقت تصور نمیکردم که انقدر بتونن زندگیمو نابود کنن

آدم وقتی از دست میده میفهمه،قدر مامانو قدر خانواده رو،قدر خونه رو و آرامش رو

چرا ما آدما اینجوری ایم آخه؟من چی بگم و چه آرزوی بدی بکنم براشون؟درحالیکه میدونم من از عموم بدم میاد اما بچه هاش اونو دوست دارن

طوری که من نمیخوام صدمه ای به مامانم برسه

پس چرا بدون ترس زندگیمونو خراب کردن با وجود اینکه میدونستن ما راضی نیستیم؟

یه امیدوارِ تنها تر از واژه ی تنها🦋
ی مرد خودخواهم زندگی منو خراب کردهحال مادرتو میفهمم

خیلی سخته که اینا باعث سدن زندگی ما خراب شه 

واقعا سخته،دلم میخواد واقعی باشه این حرف که زمین گرده

الان من ناراحتم امیدوارم فردا اونایی که مارو ناراحت کردن بیان و ازمون بخوان که بزاریم برن شهرستان تا عموم که نمیتونه کار کنه اونجا گذران عمر کنه

نابود کردن زندگیمونو،داداشم که کلی ارزو واسه تحصیلاتش داشتم حالا تو یه شهرستان بی آب و علفه

حتی سبزی هم نمیبینی تو اون روستا،همش خاک و گِل

یه امیدوارِ تنها تر از واژه ی تنها🦋

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز