شبی شاید رها کردم جهانی چون سرابم را
کسی اینجا نمیفهمد من و حال خرابم را
اگر چه سخت بیزارم از این تقدیر سرخورده
ولی میگیرم از دنیا همه حق و حسابم را
شدم مأیوس با ظلمی که از اطرافیان دیدم
همانهایی که میدیدند غمی پشت نقابم را
چرا سهم من از دنیا عذاب و دل شکستن شد؟!
کسی میداند آیا این سوال بیجوابم را؟!
میان عقل و احساسم همیشه دل موفق شد...
به شدت میدهم دائم تقاص انتخابم را
خدایا…
امشب مهمانم باش به صرف یک قهوه تلخ…!
وقتش رسیده طعم”دنیایت”را بدانی🥹🥺🥺