چجوری با پارنترت اشنا شدی

چکش زدم

نداشتم

ندارم🥲منتظر سنتی مستقیم محظر😂

نداشتم

صنعتی منو نگرف

سنتی زدم گرفت

از  ی نفر خوشم میاد ولی فک نکنم پارتنر م بشه😂

انقد بهم ریخته زندگین ک اصلا یادم نمیاد چیشد 🤣🤣🤣🖤💔

مادر شوهرم منو بیرون دید خوشش اومد دوسال مخ شوهرم و زد اومدن خواستگاری بعدم خودش تمام تلاشش و کرد زندگیمونو خراب کنه 

از اینکه سنتی ازدواج کردم شدیدااااااا پشیمونم بنظر ازدواج بعد دوستی خیلی عاقلانه تره و شناخت ها عمیق تره و به همین خاطر اثر حرف دیگران هم تو این نوع وصلت کمتره چون دو طرف کاملا همو میشناسن

توی یه کافه که مال دوستم بود و منم توی کارا بهش کمک میکردم. اونم از رفیقای باریستا بود.

جالبه با هردوتا پارتنری که تا حالا داشتم اونجا آشنا شدم با اولی دو هفته بیشتر توی رابطه نبودم چون حسی بهش نداشتم. با دومی ۲ سال و خوردی نزدیک ۳ سال بودم که کات کردم.

اسمشو نمیزارم سنتی چون روش کراش بودم چند سال اونم روم کراش بود 

همدیگه رو میشناختیم پسر دوست بابام بود رفت و امد خونوادگی داشتیم و حتی ریز اخلاقیات همم دستمون بود ولی تا قبل محرمیتمون ارتباطی باهم نداشتیم 

الانم دوساله باهمیم چند ماه دیگه هم عقدمونه حالا به نظر شما سنتیه؟😂

تو چت روم

خوبه 

۱۸سالگی وقتی با دوستم رفتم دانشگاشون سر کلاسشون نشستم دوتا پسر اومدن تو قد بلند بودن جفتشون بعد من ب دوستم گفتم بین این پسرا چی کلاستون این دوتا خیلی خوبن 🤣 بعد چندباری رفتم باهاش سر کلاسشون جوری ک همشون فک میکردن منم همکلاسشونم یکی یکی از طریق دوستم پیجمو پیدا کردن فالو میکردم تا اینک فالوم کرد یکسال فقط همو فالو داشتیم نه حرفی نه کلامی رد و بدل نمیشد پام شکست استوری کردم تو بیمارستان بودم اولین بار ریپلای کرد ک چیشده اینا بعد براش توضیح دادم یکم حرف زدیم گف هر موقع حوصلت سررف برای بیرون رفتن من در خدمتم منم گفتم باشه فردا بیا خب خلاصه اومد دنبالم خیلی خیلی معمولی و مغرور جوری ک گفتم چقد نچسبه رفتیم با اون پای شکسته من سفره خونه نشستیم بعد  ک برگشتم خونه کلا دیگ پیامهای خیلی کمی می‌دادیم کم کم توجهش بهم زیاد شد البته میگف تو دوستمی فقط از بس باحالی انگار. ن انگار دختری کلا هرچی دلم میخاس برام میخرید و حرفی از عشق و عاشقی نمی‌زد امتحانی رفیقم شروع شد اصرار ک بیا باهام ازون ور بریم  بیرون از دور دیدمش امتحانش داده بود با دوست صمیمیش دراومد س سلام علیکی کردیم بعد چند دقیقه من دیدم یکم عصبیخ حتی ازش خدافظی کردم جوابمو نداد رفتم خونه پیام. داد ک قصدت چیه همش میاب دانشگاه ما منم گفتم یعنی چی بعد بلاکم کرد منم تعجب کرده بودم شدید اخرشب پیام داد ک دوستم گفته عجب دختریه میشماسیش منو باهاش آشنا کن اینم زورش گرفته بود منم گفتم خب ب تو چه گف نمی‌فهمی یعنی یا خودتو زدی خریت گفتم چی گف دوست دارم خیلی انقد ک خودتم ب خودت حسادت کنی بهم پیشنهاد داد منم عاشقش شده لودکمم قبول کردم۴سال دوست بودیم۲ساله ازدواج کردیم ببخش طولانی شد

از بچگی روش کراش داشتم آخرشم شمارشو از گوشی باباش کش رفتم 🤦و شد آنچه که نباید میشد 😂🤣