من یه عمو دارم ک خیلی باش رابطه ای ندارم
خیلی در حقم بد کرد... تا سن نوجوونی همش ازش می ترسیدم بس که کتکم میزد الانم ازش تو دلم میترسم.... روز عروسیم هم بهم بد کرد الکی دعوا راه انداخت و شب عروسیمو برام زهر کرد و خیلی کار دیگه و اذیت های دیگه ک در حق خونوادم کرد که از حوصلم برای تایپ خارجه چون مفصله.... ولی من از آدما کینه نمی گیرم اونم بخشیدم و کاری به کارش ندارم هرچند تو همین زندگب متاهلیم هم چندباری برامون مشکل درست کرد ولی خوب گذشت و فقط در حد اینکه حایی بدیدمش سلام میکردم
خب؟
کامل نوشتی لایک کن مرسی
اما خوب وضع مالیشون خیلی خوب نیست
بعد چندوقت بود پدرم میگفت دنبال ضامنه برا وامش
اگ میشه ضامنش بشو الکی گفتم من نمیتونم ضامن بشم گواهی کسر حقوق بهم نمیدن
بعدامروز عموم تو بانک همکارمو دید فهمید میتونم ضامن بشم عمه امو فرستاد ک ضامنش بشم منم حقیقتو گفتم که نمیتونم چون شوهرم کلا نمیذاره ضامن کسی بشم میگ فردا مشکلی پیش بیاد تو خانومی هی باید بری و بیای
یا اینک حقوقت ببندن هی باید زنگ بزنی و دلخوری پیش بیاد برا همین چیزا کلا گفت نه ضامن فامیل من شو نه خودت....
اما عمه ام خیلی اصرار کرد که کارش گیره گناه داره خیلی گشت کسی رو نداره ضامنش بشه و.....
حتی گفت یواشکی بیا شوهرت نفهمه
ولی من قبول نکردم
الان بااینکه میدونم کلا حقش نیست دلم براش بسوزه
ولی ناراحتم و عذاب وجدان دارم ک می تونستم کار کسی رو راه بندازم ولی انجام دادم
از سرشب بغض دارم
اگر هم بخوام ضامن بشم همسرم نمیذاره و میدونم بینمون دعوا میشه
نمی دونم چیکار کنم
خوب کاری کردی،بزار بفهمه زمین گرده
منم مثل تو زود عذاب وجدان میگیرم ولی خب ممکنه تو دردسر بی افتی قبول نکنی بهتره
من برای فامیلای همکارام هم ضامن می شدم
عزیزم کسایی ک تو تاپیک اخرت چرت میگن درک ندارن اتفاقا من یکی دستتو میبوسم و میگم کارخوبییییی کردی آفرین خداروشکر ک فهمیدی اونم بخاطر ذات پاک و بی شیله پیله برادرشوهرت بوده
همین ادما هیچکدوم جای تو و اون اقا نیستم و الکی تز میدن
کسیک چشم دلش یهو باز بشه ب این بازیا دیگ ب سختی و محاله ک ادم بشه اونم متاهل و ازاد از بعضی نظرا
میگن دخالت کردی تو زندگیشون و فرصت میدادی
اره فرصت میدادی ماسمالی میکرد و راه دروغو بازمیکرد
فرصت میدادی تا تو گناهکار شناخته بشی
دخالت نکردی خدا دخالتت داد ک ی ادم بی گناه رو نجات بدی
میگن زندگیشونو بهم زدی
چ زندگی؟ زندگی ک یکی فریب میخوره و اون یکی عشق و حالشو میبره ب ریش همه میخنده؟
اگر دوروز دیگ تو خونه یا جای دیگ بودن و با سر وضع نامناسب اونموقع خونش پای خودش بود خیلییی کارخوبی کردی جلوگیری از خونریزی کردی
اتفاقا با اون تاپیکی هی عکسشو گزاشتن ک خرابا خوشبخت ترن هم موافقم چون ازگذشتشون چیزی نمیگن و فریبکارن و دروغگوهای ماهری هستن و.. اما خدا دستشونو اینجوری رو میکنه تازه تو میتونستی کلی هوچی. گری کنی ابروشو ببری اینک بین دوخانواده حل شده و تموم شده ابروبری نیست
تو کلی با خودت بحث کردی تا تونستی اینکارو بکنی و ب همه چی فکرکردی
اتفاقا خانوادش پشتش بودن ک وقت خریدن و راضی ب شروط برادر شوهرت نشدن
اینای میگن ای بچه هاشو بزرگ کن... چ ربطی داره مادری ک بچه هاشو بخاد این رفتارو نمیکنه ک 2ماه زیر بار مسئولیت بچه هاش نره این ادم دیگ میخاد بره پی رفیق بازی و....
و یچیز دیگ اونای میگن مگر خانواده شاه هستین
باید بهشون گفت عزیزم شما درکی از زندگی. تو جای کوچیک نداری ک حتی فامیلات میخان زمین بزننت و با ی شایعه تا نسل ها محکوم میشی ب بدبختی و تهمت و...و همچنین درکی از غیرت و تعصب جای کوچیکم ندارن و خیلی چیزا
اصلا عذاب وجدان نداشته باش مواظب باش .
خداخیرت بده که شما یکی متوجه تک تک حرف های من شدی
بخدا قسم من قصد بردن ابروشو نداشتم نگران این شدم که شهر کوچیکه و بااین دشمنی حتما یکی یه سواستفاده میکنن و بعد به ریشمون میخندن خصوصا اینکه خودمم کارمند یه اداره مهمم تو شهرستان.... من به همسر خودمم نگفتم که ابروش نره گفتم به شوهرش بی سرصدا میگم که اینستاشو پاک اصلا نمیدونستم تا این حد پیش رفته ولی یه عده بدون اینکه شناختی از من داشته باشن نفرین میکنن که سرت بیاد و.... ولی خدا شاهده من برام حرفاشون مهم نیست چون میدونم سطحی دارن قضاوت میکنن من البته بخاطر طلاقشون ناراحتم و دوست داشتم جاریم قبول میکرد با بخشش مهریه اش بمونه ولی خودش نخواست بمونه
