یه کتابی میخوندم هفته پیش بنام کودک بدون همراه، نوشته متیو پری، یکی از هنرپیشه های سریال فرندز
خیلی ازش تعریف شنیده بودم که آخ انگیزشیه، آخ داستان درد و رنج و جنگیدن های شدید یه انسانه...وسطاش دیگه از ناله های یه الکلی خوشبخت که تمام عمرش تلاش کرده یکم سختی بکشه ولی نتونسته بخاطر همین الکلی و معتاد شده تا کمی بدبخت باشه بالاخره خسته شدم، یهو یاد نی نی سایت افتادم، سایتی که زنای گمنام میان و دقایقی از بدبختی های روزمره زندگیشونو مینویسن..هزاران دختری که سالها درگیر تج.وز محارم بودن، حتی مجبور بودن سالها با اون فرد زندگی کنن، زیر سن به هزاران دلیل ازدواج کردن، آرزوی کودکی و نوجوانی نکردشون رو دارن، تحصیلات و شغلی ندارن، احساس بیهودگی افسردگی و رنج روزانه براشون عادی شده، دخترای شاغلی که مثل برده از صبح تا شب برای زنده بودن میدون، پولشونو خانوادشون ازشون میگیرن و به هیچ جا نمیرسن و تو اوقات بیکاری چله و دعا میکنن برای اینکه فرصت یه ازدواج خوب داشته باشن...زنای بارداری که تا حد مرگ کتک خوردن...مادرایی که بعد طلاق بچه هاشونو ازشون گرفتن و هزاران داستان ترسناک روزانه توی این سایت....یا تعریف ما از درد و رنج اشتباهه یا زیادی پوست کلفتیم یا همه داریم دروغ میگیم