دقیقا روز عید غدیر بود که آوردنش!
اونم بعد یه روز پر از مشغله که سرگرم پذیرایی از مهمون های مامان بودم :)
همیشه برای همه آدم هایی که برام کاری میکنن این ویژگی اخلاقی دارم که نمیذارم حتی خداحافظی کنه همونجا هزینه کارش رو بهش میدم و بعد میگم یا علی !
امسال عید غدیر دقیقا همین اتفاق برای من افتاد هنوز آفتاب غروب نکرده بود که دیدم داداش زنگ زد یه لحظه بیا بیرون وقتی رفتم متوجه ماشین نشدم ! بعد از چند دقیقه مکث طولانی بالاخره چشمم به ماشین افتاد و با جمله داداش که ماشینت تحویل بگیر ما جا نداریم فهمیدم بله بلاخره شدددد !
آخرش تو کوچه ما هم عروسی شد 😃
و در آن روز فرخنده من و تیبا ۲ کوچیکم با هم روبرو شدیم و الان عروسک قشنگ من تو پارکینگ خونه امون هست !
این باعث شگفتی من شد که پولم خیلی کم بود و فکرشم نمیکردم به این زودی بتونم بخرم اما با کمک خانوادم این نشدنی برای من بالاخره شد ! تقریبا ۱۰۰ میلیون تومن قرض بهم دادن که در مورد باز پس دادنش اصلا حرفی نزدن گفتن هر وقت تونستی !
چند روزه که رانندگی میکنم با ارغوان میریم بیرون و دور نیزنیم گرچه برام استرس اوره ولی لذت بخشه خیلی زیاد!
الانم با آوردن و بردن بیرون ماشین خیلی مشکل دارم ان شاالله بتونم از پس اینکارم بر بیام خیلی خوب میشه .
نوشتم به یادگار بماند در تاریخ ۵ تیرماه ۱۴۰۳ یکی از آرزوهای امضام برآورده شد 🥰
شکرت خدای من