2777
2789
من 1.5 که ازدواج کردم شوهرم خیلی آدمه خوبیه همه کاری هم واسم میکنه تو دوران نامزدیم خونواده شوهرم واسم هیچ کاری نکردن هر کاری بود شوهرم خودش کرد با اینکه از لحاظ مالی تو مضیقه بود یعنی حتی یه بار یه گل و شیرینی نخردین همیشه شوهرم خودش میخرید میداد دست اونا میاورد حتی دریغ از یه عیدی سر کادوی عروسیم همین طور و.... من اونوقت خیلی از کاراشون نارحت میشدم دوست نداشتم این ذهنیت تو ذهنم باشه ولی خوب اینکارو کردن خیلی آدم های زرنگو با سیاستین ولی همسر من خیلی رو خونوداش حساسه میگه پدر مادرمن مثلا الان هم که ازدواج کردیم من تواد همشون واسشون کادو میخرم روز مادر روز پدراونا 5 نفرن ولی تولد منو همسرم میشه آشغالترین چیزها رو بما میدن مادرشوهرم همیشه همسرم وقتی سرکار هست زنگ میزنه بهش فکر میکنه من نمی فهمم یا نمی دونم مثلا شب زنگ میزنه حال شوهرمو از من میپرسه من دوست ندارم همسرم تنها بره اونجا یه موقعهایی پیش اومده مثلا من از خونه اومدم اون از سر کار اون زودتر رسیده مثلا من بهش گفتم وایستا باهم برم دعوامون شده هر حرفی میخوان به همسرم میزنن اصلن به من هیچی نمیگن ما هفته ای 1 روز میریم اونجا میگن چرا انقد کم میاین یا اگه 1 هفته نریم زنگ میزنن انقد به همسرم میگن آره نیومدین آخه من خیلی به پذیرایی تو مهمئنی اهمیت میدم ولی اصلن اونا اینطوری نیستن نه یه غذای درستی نه یه پذیرایی تازه من انقد گفتم تازه گیا درست شدن
دل آدم ها به اندازه ی حرفهاشون بزرگ نیست اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه...
هر حرفی میزنن من سکوت میکنم زیادم اصلن حرف نمی زنم ولی شوهرم خیلی پی حرفشون میرهه میشه بهم بگین چی کار کنم ؟ چون آدم هایی هستن که فقط میخوان بگن حرفه ما درسته من اعصابم خورد میشه بخوام با یه همچین آدمایی سرو کله زدن ترجیح میدم سکوت کنم البته از روزای اول که خیلی بی سیساست بودم خیلی بهتر شدم ولی اونا خدای سیاستن و من در برابرشون خیلی اعتناد بنفسم کمه با اینکه من از همه لحاظی از اونا سر ترم خونوادگی مالی ظاهری همه چی ولی اونا خیلی زرنگن
دل آدم ها به اندازه ی حرفهاشون بزرگ نیست اما اگه حرفاشون از دل باشه می تونه بزرگترین آدم ها رو بسازه...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

تربچه جون
1.شما هنوز مدت زیادی از زندگی مشترکتوننمیگذره .باید صبر کنی و با حوصله سعی کنی اوضاع را روبراه کنی.
2.عزیزم میدونم حتما اینطوری هستی اما فقط محض یادآوری میگم سعی کن نظر بلند باشی و مناعت طبع داشته باشی.اگه در حق کسی لطفی کردین به چشمتون نیاد و اگه دیگران براتون چندان جبران نکردن به هم نریزی.نمیگم خودتو کوچیک کنی اما خودتو در گیر اینجور مسائل نکن که اونا برام چی گذاشتن چی نگذاشتن.
3.توقعت را بیار پایین یا تعدیل کن تا خودت راحت باشی.اونوقت اگه کسی کوچکترین کاری هم برات کرد خوشحالت میکنه.
4.اصلا مستقیم بهش نگو دوست ندارم تنها بری اونجا .مثلا یه موقع که میدونی همون شب میخواد بره بگو وای چقدر دلم برای مامان اینا تنگ شده بریم ببینیمشون.
5.بقول یکی از دوستان مثل یه پروژه که رد دراز مدت جواب میده باید روی این مسئله کار کنی .تازه 1.5 ساله ازدواج کردی .باید صبور باشی.
6.این مشکل تو تنها نیست.خیلیا همین مشکلو دارن.باید با سیاست و نرم نرم پیش بری.
وای تربچه جان..الان که داشتم میخوندم انگار مشکل منو گفتی..منم 1ساله از دواج کردم 1.5 سالم عقد بودم..اما دریغ از 1000تومن که خرج کنن..همش گفتن نداریم ندازیم..جالبه شوشو هم خیلی کم توقعه و انقدر اونارو حلوا حلوا میکنه که حالم بد میشه..برعکس خانواده من برامون سنگ تموم گذاشتن..هنوزن تو تولدامون بهترین کادو رو میدن یا همیشه مامانم میره فروشگاه کلی برای ما هم خرید میکنه بدون اینکه پول بگیره..شوشو تشکر میکنه و خانوادمو دوست داره..اما دلم میخاد از خانواده خودش بیشتر دوست داشته باشه..خانواده ای که هیچ کاری نکردن واز 20 سالگی رو پای خودش بوده اومده تهران.حتی هزینه تحصیلشم ندادن..اما با سیاستن و سیاشتشون مهربونیه ظاهریشونه که ببینی میگی ماهن..با زبون همه رو خام میکنن..البته بگم خانواده همسر من شهرستانن و وقتی تهران میان منم مثل مهمون رفتار میکنم..چون همیشه میرن خونه خاهر بزرگه شوشو میمونن و منم 1 بار مثل مهمون شام دعوت میکنم و تموم میشه..زیادم نمیرم سر بزنم..چون اصلا دوسشون ندارم..
نمیدونم چیکار کنم شوشو انقد به اونا اهمیت نده وقتی کاری واسش نکردن..؟مامانم میگه فراموش کن اما واقعا اینکه تو این اوضاع سخت پشت شوشو نبودن کینه ایم کرده..همش میگم چطور به دخترش جهاز داد پارسال ولی 1میلیون نتونست به شوشو من بده
خود شوشوم خیلی خوبه و خیلی دوسش دارم..اما خانوادشو نه!
و ازینکه شوشو انقد تحویلشون میگیره حالم بد میشه..مثلا پدرش بیماری قلبی داره به زور آوردش تهران با خاهرش همش میبرن این دکتر اون دکتر..مرده 80ساله...که تو عمرش 1000 تومنم به بچه هاش نداده ااما بچه هاش براش سنگ تموم میذارن حرصم میگیره خب الان یک ماه که درگیره اونن..اصلا نمیفهمم زندگیمون چطوری میگذره همش فکرش درگیره اونه..میگم خب بابا بچه های دیگه ام داره..اونا بی خیالن این همش وسطه..در حالی که خدا میدونه به این بیشتر از بقیه ظلم شده
سلام به همگی
در رابطه با یادآوری گذشته توسط شوهرامون باید بگم:
برای من هم پیش اومده میدونین من که تحمل نشستن و گوش دادن رو نداشتم اصلا مگه میشه نشست و گوش داد خودشون میتونن؟؟؟ هربار شوهرم حرفشونو میزد من با شوخی میزدم تو ذوقش :خب حالا هرچی اجق وجق بود عاشق تو بود دیگه ...اگه منکر میشد میگفتم هنوز دیر نشده .... همین . بعد هم اگه کوتاه نمیومد میگفتم منم فلانی عاشقم بود برام گریه میکرد ...دلخور میشد خب بشه خودش شروع کرده بود من دوست نداشتم بشنوم اصلا به من بگه که چی بشه ؟؟؟ تخلیه بشه ؟؟ اینجوری که بیشتر یادآوری میشه بیشتر بهش بها میدین بیشتر لوسش میکنین . اماااااااااااااااااااا بعضی مردا کلا کرم دارن خودکم بینی دارن میخوان اعتماد به نفس زنشونو پایی بیارن هی تعریف از گذشته میکنن هرچی هم زنشون از این کار ناراحت شه برراشون مهم نیست بزارین اینا تا میتونن حرف بزنن. با پوزخند گوش بدین .ای بابا منم مخالفم یعنی چی اون از عشق قدیمیش بگه منم بلانسبت شما عین این اسکولا براش چایی بیارم بعد هم با جان و دل گوش بدم ؟؟؟؟
اصلا نباید در این زمینه بهشون پا داد اکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
برنز طلایی جون منظور از نوشتن یعنی واقعیتها رو گفتن شما که خودتون دستی در نویسندگی داری بیا در قالب داستانهای کوتاه برای شوهرت بنویس از هرچه در دلت میگذره
مثلا اون گله هایی که تو پستت نوشتی همونارو بنویس بزار بخونه بزار این مساله حل بشه حالا که شوهرت هم مینویسه
خیلی خوبه
من هم برای شوهرم مینویسم گله میکنم مثلا آخرین اسی که بهش دادم :شرایط این روزام خیلی ویژه است .کم آوردنم .بیقراری.دلزدگی.آدم پیر هم که بشه باز نیاز داره گاهی یکی نازشو بکشه. دوستت دارم و بابت همه مهربونیات دستتو میبوسم.متشکرم بابای نمونه
یعنی نباید چیزی رو تو خودت قایم کنی بعد بشه یه آتشفشان. البته شما خودتون استادین استاد
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
چند تا نکته ا ز زندگی خودم :
یاد گرفتم هرگز بد خانواده شوهرمو پیشش نگم و در مقابل در مواقع اضطراری بهش متذکر میشم که اونم بهتره این کارو نکنه چون برای زندگی زناشویی یه جور سمه
بهش یاد دادم با حالت دستوری چیزی رو نخواد مث خودم چون اینم یه سمه(از این واژه سم خوشم میاد تاثیرش زیاده ههههههه)
منم همیشه برای شوهرم HOT نیستم بزار یکم کمبود بکشه بعد قدر بهتر میدونه
من هرگز به یاد ندارم وقتی شوهرم س میخواد بدووم برم عمرا همش یه بهونه کوچیک (ک.چیک بزرگیش دست خودتونه یه جور که طرف واقعا نپره )دارم اما وقتی منو بدست میاره خفن میشم براش .همش میگه هیچ زنی مث تو نیست هههههههههههههههههههه منم میگم مگه تو میدونی ؟؟؟؟؟
همیشه ناراحتیتونونشون بدین اما محترمانه زن نباید رستم وار رفتار کنه لطافت زنانه یاد بگیرین

یه تایپیک هم هست لطافت زنانه مطالباش خیلی مفیده
مثلا این کارو اونجا یاد گرفتم :
یه مهمونی رفته بودیم شلوغ. موقع برگشتن تو ماشین دستمو گذاشتم رو ران شوهرم وگفتم : من بهت افتخار میکنم تو بین همه مردا فامیل لنگه نداری ...و بعد هم اون منو ماچید بعد هم باید سکوت کنید همین .یادتون باشه یه زن باید هم گرزنه بزنه هم پیلوم.
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
برنز طلایی جون یه نکته مهم یادم اومد
اولا شما باید کارگر میگرفتی و بعد از شوهرت یه تشکر درست و حسابی میکردی اینجوری قشنگتر بود
اما نکته مهمه : میدونی ما زنا عادت داریم وقتی از چیزی ناراحتیم الکی بگیم مال پریوده هرمونمون جابجا میشه یا مثلا وافعیت رو نمیگیم هی میگیم امروز افسردم عصبینم میدونی اینجوری اونا هم حق دارن از ما فراری میشن پیش خودشون دور از جون ما رو مشکل دلر فرض میکنن شاید برای همین چیزا بهت گفته نمیتونی مادر بشی
عزیزم بچه دار شو امیدوارم خدا بهت یه پسر سرزبون دار بده که باباییش همش بهتون حسودیش بشه
منم اوایل میخواستم مورد توجهش باشم نمیگفتم احساس واقعیم از فلان همکار یا دوست باعث ناراحتیم شده هی از واژه عصبیم استفاده میکردم ناراحتم .افسرده شدم بعد با کمک دیگران به خودم اومدم و دیدم داشتم زندگیمو داغون میکردم
واژه هامو تغییر دادم . دیگه نمیگفتم بچه داری اله بله بلکه میگفتم یعنی من و تو نمیتونیم از پس بزرگ کردن یه بچه بر بیایم تو اینقدر دانایی نمیتونی بچه خوب بزرگ کنی
آره عزیزم شوهر منم یه بار نه بیشتر این جمله رو بهم گفته بود
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
مامان ایلیا جان اصلا اونچه باعث میشه یه نویسنده بنویسه یا یه شاعر شعر بگه تمایلات درونی خودش بعلاوه مطالعات و زندگی شخصیشه وحتی میتونم بگم دیگر هنرمندان .
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
مامان پارسا لایییک. در مورد تایپیک مربوط به عشق قدیم شوهر...راستی نتایج جلوشون وایستادن 1.مطمعن میشن شما با زندگیتون شوخی ندارین و مراقب حریم زندگیتون هستین 2. ساده و بیخیال نیستین. 3.شوهرتون براتون اهمیت داره و نمیتونین بی تفاوتش باشین 4. از اونجای که تکرار خاطرات باعث نقش بستنشون میشه شما جلوی اون رو میگیرین. ..قرار نیست آبی آرامش مامان ایلیا وبرنز طلایی عزیز افکارم رو غالبتون کنم یا از نظر شما ایراد بگیرم...به هر حال این ها نظرات شخصی خودمه
سلام مامان پارساجون خوبی گلم دلمون تنگه برات کجاییی . پردیس جون شما خوبی خانومی
پردیس جون هیچ کسی حق نداره افکارش رو به کسی تحمیل کنه نه من به شما و نه شما به من و دیگران و اصلا کار درستی نیست ولی خانومی هدف ما اینجا به چالش کشیدن نظرات مختلفه تا بتونیم یه نتیجه خوب بگیریم و پیاده اش کنیم تو زندگی مون ولی خوب حتی بین مادر و فرزند هم اختلاف نظر وجود داره و بعضی مسایل هستن که صد در صد سلیقه ای هستن و شاید از طریق بحث و نظر خواهی هم نشه به یه جواب واحد رسید . تو این مواقع بهتره هر کس شیوه خودشو در پیش بگیره اما همه نظریات هم گفته بشه تا یه شخص سومی که این مشکل رو داره همه نظریات رو بخونه و بعد سبک و سنگین کنه و در نهایت یه تصمیمی بگیره . پس اگه با بعضی نظرها موافقت میشه یا بعضی نظرها مخالفت می شه دلیل نمیشه که اونا کاملا و مطلقا درستند یا اشتباهند عزیزم . نظرات شخصی هر کس چه برای من و چه برای دیگران قابل احترام هستن هر چند اگه قبولشون نداشته باشم . پس خانومی اصلا بحث این نیست که چه شخصی درست میگه یا چه شخصی غلط . بحث سر اینه چه رفتاری درسته و چه رفتاری غلط وگرنه شما عزیز ما هستی و می دونم اونقدر روشنفکر هستی که همچین قصدی رو نداری . من فکر نمی کنم کسی هم چنین فکری رو راجع به شما کرده باشه خانومی .
مامان پارسا جان موضوعی که شما مطرح کردید کلا با کیسی که من گفتم فرق داره . ببین اگه شوهرم بخواد من بکوبه یا اعتماد به نفسم رو بگیره یا خودش رو بالا ببره یا حتی بدونم نسبت به خانومی نظر سوئ داره یا بخواد عشق قدیمش رو به رخم بکشه و اونو بهتر از من جلوه بده با ارامش و لبخند و حالت چشمام و کلمات به ظاهر عشقولانه کاری می کنم که تا چند روز از بودن خودش احساس پشیمونی کنه حتی اگه به شوخی این حرفها رو بزنه . کما اینکه دو سه باری به شوخی چیزهایی گفته و بعدش چنان حالش گرفته شده که دیگر دیگر و دیگر چنان شوخی ها از خودش در نکرده .
ولی بحث درد و دل جداست . وقتی داره از بی وفایی طرف و اینکه چه کارهایی براش کرده و اون چه بی رحمی در حقش کرده ناخوداگاه داره اقرار می کنه به بدی طرف و ضمیر ناخوداگاهش داره این خاطرات رو دلت می کنه . من تو این جور مواقع به برخورد جدی اعتقادی ندارم چون اصولا موضوع مهمی در کار نیست چرا باید حساسیت زایی کنیم ؟ وقتی بعد از یکسری درد و دل کردن همه چیز محو میشه ودیگه اثری از اون خانم باقی نمی مونه چرا کاری کنیم که هر وقت شوهرمون بخواد حالمون رو بگیره این موضوع رو پیش بکشه و یه نقطه ضعف بشه برامون . نظر من اینه و خیلی هم خوب جواب گرفتم ازش و در عوض جاری من خیلی روی روابط برادر شوهرم با خانومای دیگه و حتی عشق های قبلی اش حساسه . اصلا اجازه صحبت به شوهرش نمی ده در عوض برادر شوهرم هر وقتمی خواد اذیتش کنه میگه فلان دختر بهم شماره داد . یا فلان دوست دختر قدیمی ام بهم ایمیل داده . شوهر من تمام پس وردهای ایمیل و موبایل و لب تاپ و..... رو شماره شناسنامه من قرار داده . خیلی وقتها شده زنگ می زنه که فلان دانشجو این حرف رو بهم زد یا اینکار رو کرد به نظرت منظورش چی بوده یا من چطور باهاش برخورد کنم این در حالیه که محل کارش شهر دیگه ایه و یه هفته اونجاست و هر کاری دلش بخواد می تونه بکنه و منم نمی فهمم . تقریبا 1000 درصو مطوئنه که من هیچ وقت چکش نمی کنم اما من یه وقتایی سرزده میرم ایمیل و لب تاب و موبالش رو چک می کنم نه به خاطر شک به خاطر سرگرمی . حالا به نظر شما اگه موضعع گیری بدی در قبالش داشتم اینجور مورد اعتمادش بودم ؟
وگرنه عزیزم هیچ زنی حاضر نیست تحقیر بشه و به شوهرش لبخند بزنه و باهاش چایی بخوره !!!!!!!!!!!!!!
گاهی روش تربیت یا مسایل دیگه باعث میشه بچه های ما اینطور بار بیان که خوب باشن و برای خوب بودن خودشونو نادیده بگیرن . به کسی نه نگن . ناراحتیشونو ابراز نکنن بجاش بگن افسردم پریشانم
میدونین این مسایل همیشه ناخواسته آموزش داده میشن.
من وظیفه خودم میدونم سر کلاسام این مسایل رو برای دانش آموزام یادآور بشم و کمکشون کنم
اما بعضی بچه ها واقعا این مسایل رو بنا بر بی ادبی میذارن
مثلا یه دانش آموز دارم میگه آدم هرچی خوب باشه خانومی خودشو میرسونه.....
بلاخره اینکه شوشو بنده هم همینجور بودن ....خداروشکر الان یکدفعه گذاشته کنار به گمونم خسته شده از کمک رسوندن به دیگران
میدونین کمک خوبه اما شوهر من افراط میکرد منم البته همپاش بودم ....
هیج میدونین بیشتر مشکلات ما از رک نبودن ،از اینکه بلد نیستم احساسمونو بگیم ،از اینکه دوس نداریم نه بگیم ،و تعارفات زیادمونه؟؟؟؟
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز