2777
2789
مامان پارسا جان منم یه جورایی همکار برنز جان هستم اما من کتاب های علمی در رابطه با رشته خودمو می نویسم . کتاب اولم چاپ شده و دومی زیر چاپه و سومی رو در حال نگارش هستم .
البته پدر بزرگم شاعر هستن و شعر می گن و همچنین پدرم . نه به صورت حرفه ای برای دل خودشون ولی ما تصمیم گرفتیم چاپشون کنیم براشون . من تا دبیزستان همیشه تو مقاله نویسی و داستان نویسی اول میشدم تو استان . الانم گاهی برای دل خودم می نویسم ولی بلافاصله پاره اشون می کنم . یه جورایی هنوز به خودم اعتقاد ندارم . شوشو چند تای شون رو قبل از پاره شدن خونده بود و کلی تعریف کرد ولی فکر کنم بیشتر اغراق کرده تا منو تشویق کنه . یعنی می خوام بگم با مقوله نویسندگی زیاد غریبه نیستم و یه جورایی باهاش اشنا هستم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

مامان ایلیا جان باورکن این پسرم از بس شیطونه من نمیتونم همه جزیییاتو بخونم و به یاد بسپارم
شما که خودت استادی عزیزم اصلا هرچی تو گفتی ...نمیدونم چرا ندیده اینقد ازت خوشم اومده ...
عزیزم باور کن من زنی رو میشناسم که اینکارو میکنه تحقیر میشه و گوش میده
بله در مورد شوهرت کاملا موافقم
من هم اوایل ازدواج نشستم و به درددلای شوهرم گوش کردم و همه چیزو بهم گفت تا بدونم چی کشیده البته شوهرم اون دخترو دوس نداشت برعکس اون دوسش داشت .......بله حق با شماست این مسایل باید گفته بشه و من جراتشو دارم بگم به اینجای کار فکر نکرده بودم .....بلاخره دنیای مجازیه و ....دوست دارم عزیزم و میبوسمت ماچ
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
چیزی که هست اینه که من با ادم عبوس همونقدر گرمم که با آدم پرنشاط. توی خونه هم عموما آرومم و بگو بخند. خیلی شیک تشکر می کنم ، استقبال و بدرقه با عمیقترین محبتها همراهه.
اینکه بخوام داستان کوتاه بنویسم واسه شوهرم فکر قشنگیه اما انقدر طولانی نیست حرفهای من . شاید بشه یه SHORT SHORT STORY نوشت فوقش:) اما همون گاه به گاه رد و بدل کردن نامه گمونم سازنده تره.


یه مسئله دیگه اینکه حس می کنم موجبات سوتفاهم رو در خصوص خودم توی تاپیک به وجود اوردم:) من حقیقتا نگاه تاریک انگارانه به زندگی ندارم . در مورد طول عمرم که گفتم 50/52 سال تاکید کردم جهان بینی م این شکله و این به معنی قرار دادن ساعات عمرم توی بلک لیست نیست خواهرهام:) گفتم 50/52 چون تجربیات مختصری در متافیزیک دارم و اشتیاقم برای دیدن دنیای بعدی کم از اشتیاقم برای دیدن هر روزه ی مادرم و شوهرم در این دنیا نیست:)


دوست داشتم اسم کتابهام قید می کردم مامان ایلیای عزیزم اما مسئله اینه که اولا خیلی تمایل ندارم ( با توجه به رازهائی که از زندگیم عنوان کردم ) مشخصات حقیقی م رو دوستان بدونن .و اینکه با توجه به اینکه سبک نوشتاری هر مولفی متفاوته مثلا یکی پست مدرن می نویسه یکی گرفتاره اکسپرسیونیسم یکی درگیره سورئالیسم و...... سبک نوشتاری که من دچارشم و اینکه چیزی متفاوت از شعر و داستان و نمایش نامه و....ست معمولا فقط مخاطب خاص داره و تا سالها بعد هم (تا زمانی که این سبک در ایران هم به قوام بیاد) احتمال همه گیر بودن این سبک و ژانر ادبی کم رنگه عزیز دلم.


بابت همه چیز از همه تون ممنونم رفقا:)


آب را گل آلود می کنند ، تا عمیق به نظر رسد. نیچه
خوب دوستان از اونجایی که سر مساله حرف زدن شوهر هامون راجع به عشق قبلی شون نظرات متفاوته اینجوری جمع بندی می کنم . اصولا بسته به اینکه چقدر روی شوهرتون حساس هستین میتونین دو روش رو در پیش بگیرین که هیچ کدام کاملا درست یا کاملا غلط نیستن . هر مورد یه خوبی ها و یه بدی هایی دارن . البته سعی نکنید خودتون رو گول بزنید و روشی رو انتخاب کنید که واقعا با وجودتون سازگاره . 1- مستقیما به شوهرتون بگید حرف زدن در مورد گذشته اش ناراحتتون میکنه و دوست ندارید دیگه راجع بهش بحث بشه و باید بدونه جلوی شما حد و حرمت شما رو نگه داره . 2- به حرفای شوهرتون به دقت گوش بدین و اونقدر بهش میدون بدید تا کاملا تخلیه بشه و خاطرات اون خانوم براش کم رنگ بشه .
بازم می گم بسته به اعتقادات و باورهاتون می تونید یکی از این دو روش رو انتخاب کنید
اگه موافق باشید این بحث رو همینجا ببندیم و بریم سراغ بحثی که مامان پارسا مطرح کردن و اون توانایی نه گفتن البته به جا و به موقع هستش . من در این زمینه واقعا مشکل دارم و خیلی ها از این اخلاقم سو استفاده می کنن . خانومایی که تو این مورد تبحر دارن لطفا بیان و سیاستهاشون رو در اختیارمون بذارن
یه موضوع دیگه دوستان اصولا سیاست یعنی چه ؟ تعریفی که من از سیاست دارم اینه : در هر زمان و بنا به هر دلیلی اگه تو موقعیتی قرار گرفتیم سعی کنیم بهترین تصمیم رو بگیریم ولو اینکه بهش ایمان نداشته باشیم یا مجبور باشیم تحملش کنیم و یا حتی بین بد و بدتر یکی رو انتخاب کنیم با این هدف که بعد از مدتی ( که البته ممکنه خیلی زجراور باشه برامون و به سختی تحمل کنم اون موقعیت رو ) اوضاع بر وفق مرادمون بشه . پس به نظر من اگه قراره با سیاست رفتار کنیم یه جاهایی باید مصالحمون رو کنار بذاریم و یا حتی موجودیت و تعلقاتمون رو . تا بتونیم به هدف مطلوبمون به بهترین وجه ممکنه برسیم .
مامان ایلیا آیا من و تو الان متهم هستیم به کلاس گذاشتن؟:))
بابا تو رو خدا کوتاه بیاین .
بحث از افسردگی ژنتیکی من شروع شد و من کمی فلش رو چرخوندم سمت فضای ادبی که توش قرار دارم و مامان ایلیا هم طفلی ذوق زده شد که هم مسلک پیدا کرده و اعتراف کرد که اون هم مشغول نوشتنه .همین رفقا
آب را گل آلود می کنند ، تا عمیق به نظر رسد. نیچه
بچه ها یادم رفت بگم چرا فکر می کنه من مامان خوبی نخواهم بود .دلیلش این بوده که من خیلی به بچه توجه خواهم کرد و بچه لوس خواهد شد!

البته من به مرور متوجه شدم به نوعی از مسولئت بچه می ترسه و شاید حتی حق هم داره .سخته بچه بزرگ کردن یه جورائی



اینم یادم نرفته بگم که زن اول همسرم هم مشاور روانشناس اورده بوده خونه چون شوهرم (یعنی شوهرش!) نمی رفته مشاوره.بس که لجباطه این مرد:))خخخخخخ
آب را گل آلود می کنند ، تا عمیق به نظر رسد. نیچه
نننننه مامان ایلیا جووون اینطور برداشت نکنین من به کل گفتم. منظورم رو بد تایپ کردم.خواستم بگم نظرها متفاوته و چون ایده من با شما در این زمینه فرق داشت باید خواننده خودش تصمیم گیرنده باشه.دوستای من از بس بچه هام شیطونن و علاوه بر اون سرعت پایین اینترنتم گاها باعث میشن دوباره کاری کنم که رشته افکارم گاها گم میشن و درست نمیتونم ارائه مطلب کنم.عذر خواهی منو بابت سوء تفاهمات پذیرا باشین .
مامان ایلیا من معلم هستم .و خیلی خوب از طرز نوشتن هرکسی متوجه میشم اطلاعات شخص در چه حدیه
شما خودت خیلی خوب مینویسی. درست مث اینکه مطالبت ویرایش شده
اما ایکه گفتم برامون کلاس بزارین منظورم واقعیش بود
من عضو انجمن ادبی هستم هم داستان هم شعر البته بیشتر شعر سبکم هم غزل و سپید هستش
خیلی از دوستان منو تشویق میکنن تا اشارم رو به چاپ برسونم اما من هنوز تردید دارم
و از طرف دیگه خیلی هم شرایط خوبی برای نویسندگی دارم اما متاسفانه درجا میزنم ....
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
سلام خانومای گل

بحث جاالبیه.
مامان ایلیا و برنز طلایی عزیز
با اینکه شناخت کافی از شما و از مامام پارسای گل ندارم
ولی کاملا متوجه شدم قصد مامان پارسا این نبود که شما دارین کلاس میذارین
بلکه از شما خواستن سر فرصت مناسب مراحل ونحوه چاپ کتاب و مقاله رو توضیح بدین.

این برداشت من از پست ایشون بوده!!

ببخشید که دخالت کردم
CafeMom Tickers


CafeMom Tickers
janjy جون دیدی تو رو خدا بد نوشتم آره جملم مشکل داره
با اجازه همه برش میدارم . تا ادامه پیدا نکنه
حالا فکر کنین من کتاب هم بنویسم باید بیام توضیح بدم ...ههههههههههههههههههه
مامان ایلیا و برنز جون شما منو ترغیب کردین تا امروز به نوشته هام سر بزنم ...ممنون
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز