قربونت برم عزیزم ـ شاگرد شمائیم
آبی آبی آرامش عزیزم
الان هیکلم آس شده ، ماه شده ، البته کمی هنوز کار داره ولی خیلی خوبه ، از حسودی اش مدام بهم غر میزنه که بخور چرا نمی خوری ؟ یا به شوشو میگه زنت رو تنها نزار ببین با کی میره و میاد ، ناراحته ورزش میکنم همیشه از اتفاقات ناگوار اسکی برام میگه ، کسایی که از کوه افتادن جوون مرگ شدن ـ سند تاریخی و معتبر هم میاره ـ ، چند هفته قبل که رفتم دیدنش بهم میگفت چرا زرد شدی ....؟ چقدر خانومت خسته است ؟
هفتهء قبل که رفتم کاری کردم دیگه نتونست از جاش بلند شه ـ در رو که باز کرد یه نگاه ناراحتی و با تعجب بهش انداختم ، گفتم ، نچ ، وای مادر ، وای پدر ؟ چرا ؟ چی کار کردین ؟ درس و تز و .... رو ول کن به خودت برس ، چقدر پوستت داغون شده ، این لک ها نبودها !!!!!
فکر کنم مال اورهء بالاس، یا یه مشکل خونی آخه شما خیلی با اراده هستین می تونین جلوی خودتون رو بگیرین و انقدر نمی خورین که پاهاتون ..... وای مادر ، اگه جوراب از پاتون بالا نرفت یا اذیت تون کرد بگین من براتون میسپرم بیارن ( قرار بود بیاد بیرون شوشو میخواست کاپشن بخره ، من هم حوصله ء فیس فیس هاش رو نداشتم ـ دیگه نیومد ـ گفت باید استراحت کنم ) تازه طلبکار هم شدم که من تا اینجا اومدم با هم بریم خرید ( ازم عذرخواهی ام کرد )
شادابی چشماتون کو ؟ انقدر که استرس دارین ! تنهایی می کشین مشکل پیدا می کنین ( آخه سیایه زیرک هر موقع منو میبینه و می بینه شادم و سر حالم برای اینکه حالمو بگیره بهم میگه بی مادری و بی پدری بد دردیه ، بیشتر باید با ما باشی مریض می شی و ... نظریات روانشناسی اش رو پیاده میکنه) آلزایمر همینجوری نمی آد که قربونت برم !!!