مدتها بود که شوشو از دستم یهجورایی ناراحت بود نمیگفت چشه اما بد تا میکرد. من هم از سیاست چشم گفتن استفاده کردم . یه روز تمام هر چی گفت گفتم چشم .مثلا ممکن نبود ما از طرفای خونه مامانم رد شیم اونجا سر نزنیم . اما به من گفت خسته است اگه اونجا بریم معطل میشیم باورش براش سخت بود که من گفتم چشم ...
چند لحظه بعد من بهش گفتم پارسا خوابید بنده خدا فکر کرد من گفتم پارسا رو ببریم .... عصبانی شد که دیدی نمیتونی ... بعد که فهمید کلی خندیدیم
http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1289595&PageNumber=7